آدم معمولی های مهم

نوشته شده توسط فاطمه فقیهی پزشکی در 1396/04/14

دست راست شکسته ام را تیمار می کنم و قربون صدقه ی دست چپ می روم!

 که کلی کار از پخت و پز و کار خانه و بچه داری تا یک پایان نامه ی نصفه نیمه ریخته ام سرش!

 تازه فهمیدم طفلک دست راستم چقدر کار می کرده! و اصلا حواسم به او نبود!

 به خودم می گویم وقتی گچ دستم را باز کنم اندازه ی کل این یک ماه لمسش می کنم، می خارونمَ ش، می شورمَش…. خلاصه هوایش را بدجور خواهم داشت…

شده حکایت آدم معمولی های زندگی مان؛ تا وقتی هستند و سالمَ ند به چشم نمی آیند. آروم و بی سر و صدا کارهایی می کنند که فقط وقتی نباشند قدر دان شان هستیم…

قدر آدم معمولی های زندگی مان را بدانیم…