آواز سرآغاز

نوشته شده توسط Zahra.Dn در 1395/12/23

عضویت در گروه (ورودی های 85 معصومیه)  برایم سنگینی می کرد، وجودش بین این همه گروه های نخوانده ی تلنبار شده بی معنا بود. تصمیم گرفتم بعد از یک هفته حذفش کنم و از دوستان خداحافظی!

کم کَمَک چالش ها و بحث های بین دوستان مرا مجذوب خود کرد تا جایی که بعد از گذشت 2 سال هنوز دلم نیامده دکمه delete و ترک گروه را فشار دهم.

هیچ وقت فکر نمی کردم دوستانم که زمانی پنج سال کنارشان درس خوانده ام ذهن شان پر باشد از ایده ها و نقطه نظرات ناب که هیچ گاه حتی در جمع های دوستانه هم مطرح شان نکرده اند.

جا دارد خدا بیامرزی بگویم به ادواتی که فضای مجازی برای سهولت ارتباط جلوی پایمان گذاشته. شاید اگر عضویتم در این گروه نبود اصلا ایده راه اندازی سیب ترش به ذهنم خطور نمی کرد. وبلاگی که نویسندگانش گرچه زمانی همه در یک کلاس و یک شهر جمع بودند، ولی الان هر کدام در یک نقطه ای از کشور مشغول تبلیغ و تحصیل در رشته های تخصصی متفاوت چه در حوزه و دانشگاه هستند. و حالا قرار است از ترش مزه هایی بنویسیم که روزانه در اطراف مان اتفاق می افتد ولی طعمش همچنان در دهان مان تازه است مثل گاز زدن یک سیب ترش.