دلتنگی‌هایم آغشته به توست

نوشته شده توسط پگاه پرهون در 1397/03/05


در کجای قلبم منزل گزیده‌ای که آدرس را گم کرده‌ام و مانند طفلی که مادرش را گم کرده آواره کوچه‌ها شده‌ام.
یادت هست قدیم‌ “دوستت دارم” را به زبان می‌آوردم و “عاشقت هستم” را می‌گفتم اما الان دیگر هیچ نمی‌گویم، نه اینکه از دوست داشتنت کم شده باشد، نه!
سرودن آن دوست داشتن ها و هجر عاشقی برایم تلکیف آور شد و مشتاقم کرد که رضایت را از نگاهت بچینم و قلبم را با نگاهت جان دهم.
حالا دیگر مدتهاست تلاش می‌کنم دوست داشتنت را دسته‌جمعی و یکصدا و بلند فریاد بزنم…
تا تمام قلب‌ها فقط برای تو بتپد نه غیر تو.
یادت هست، همیشه آرزوهایم را برایت آغشته به دلتنگی هایم می‌نوشتم؟! ابتدا و انتهای آرزوهایم دیدار تو بود یادت هست!
خدایا تکه‌های قلبم همان‌طور که در خون غلتانند نام تورا می‌خوانند
این غیاثک السریع…
من نیز به نامه‌‌ی تو نیازمندم از همان نامه‌های ابوحمزه‌ثمالی…
لٙجٙائی اِلٙی الایمانِ بِتٙوحیدِکٙ، ویٙقیٖنی بِمٙعرِفٙتِکٙ مِنیٖ اٙن لٙا رٙبٙ لیٖ غٙیرُکٙ، ولٰااِلٰهٙ‌الٰااٙنتٙ، وٙحدٙکٙ لاشٙریٖکٙ لٙکٙ.
دوست دارم به اندازه عمری که در این دنیای فانی به من بخشیدی، عمری به من عطا کنی تا بنشینم و تمام لحظات نگاهت کنم و تو مشغول کارهایت باشی، جبران تمام نگاه‌های که به من داشتی و من مشغول کار خودم بودم و سرگرم روزمرگی هایم و از یادت غافل شدم و هروقت دلم می‌گرفت در خانه‌ات را میزدم اما باز تو با تمام وجود در را به رویم باز می‌کردی و در آغوش می‌کشیدی و پناهم می‌دادی، اشکم را با دستان پر مهرت پاک و بخشیده شدنم را آهسته در گوشم زمزمه می کردی و قلب مرده‌ و ناامیدم را دوباره به زندگی برمی گردانندی.
من نیز دوست دارم برایت خدایی کنم خدایی که در توانم نیست می‌دانم! پس کمکم کن تا راه و رسم بندگی را آن طور که خودت میپسندی بیاموزم و به طرف تو گام بردارم.
چه هستم من ای پروردگارم و چیست اهمیت من؟
ما اٙنا یارٙبِ وٙ ماٰخٙطٙریٖ…