مهربان‌ترین دست‌های ذغالی

نوشته شده توسط Zahra.Dn در 1396/02/18

برایش فرقی نمی‌کند، صبح باشد یا شب

سقف بالای سرشان همیشه تاریک است

و صورت‌شان سیاه

اما آسمان دل‌شان، به صافی سقف آبی خداست که شاید سهم کمی از دیدنَ‌ش داشته‌اند

و دست‌های به ظاهر از نفس افتاده‌شان، همان دست‌هایی‌ست که سکوت شب را می‌شکند

و امروز من

از دیدن اشک‌های پیرزنی که حتی کمر بغض را خم می‌کند

 و پدر پیری که امیدهایش را بغل گرفته و در گوشه‌ای سرد کز کرده

بدنم سرد می‌شود، بغض گلویم را می‌فشارد و اشک درون چشمانم دو دو می‌زند

پیش خودم می‌گویم: پایتخت نشین باشی یا …

چه فرقی می‌کند؟

دست‌های ذغالی تو برایم مهربان‌ترین دست‌های دنیاست

پ . ن ……………………………………………….

تقدیم به معدن چیان عزیز که صدایشان در هیاهیوی سیاسی این روزها گم شده‌است