کاش دل اونم برای ما تنگ بشه...

نوشته شده توسط zeynab.d.n در 1396/04/06

نمیدونم چرا  اینقدر با بقیه فرق داره  ..وقتی میره دل همه برای خودش و حالی که با خودش آورده بود تنگ میشه…

اونایی که تا قبل از این برای نماز صبح به زور بیدار میشدن دلشون برای سحرخیزی….

یکی هم به خاطر سفره دور همی با خانوادش اونم دو بار در روز….

دختری که تا دیروز یه لیوان نمیورد سر سفره دلش برای همتش موقع چیدن سفره ..

پسری که تا دیروز سرش تو گوشیش بود دلش برای پیشنهاد دادنش برای خرید حلیم…

مادرایی که دلشون نمیومد بچه ها رو تا قبل از لب طلایی شدن نمازشون بیدار کنند دلشون برای بیدار باش های نیمه شبی ….

مردایی که به خاطرش زود میومدن خونه تا نون سنگگ دو رو خاشخاشی که توی مسیر خونه برای خانواده گرفتنو تا داغ داغه بزارن سر سفره..

مسجد بروها دلشون برای استکان چای و خرمای مضافتی بم کنارش و سجده ها و رکوع هایی که به افتخار ش کوتاه شده بودن و قنوتی که به صلواتی خلاصه می­شد..

و فرادا خون هایی که قبل از این با یه مهر وسط حال خونه نماز میخوندن دلشون برای سجاده و تسبیح شاه عباسی و تربت کربلا …

منبری ها برای موعظه های سه دقیقه ای شان…

قرآن خونها دلشون برای دوبله حساب شدن ثواب قرائتوش .

و حتی بچه ها دلشون برای زولبیا و بامیه ای که شاید تا اومدن دوبارش دیگه قسمتشون نشه…

رانندها دلشون برای سرعت و سبقت های مجاز  دم غروب آفتاب..

 اهل دنیای مجاز دلشون برای هشتگ های سفرهای ساده ..

و………

دیدی ؟!!! دلتنگی اش متفاوت که نه رنگارنگ هم هست….

اما

 عطر آغوشش در سحرگاه چیز دیگری بود ….

کاش دل اونم برای ما تنگ بشه…

پ ن: الهی که حال خوبش بمونه برامون..