نردبان اشک

نوشته شده توسط پگاه پرهون در 1396/07/11

او مدت‌هاست که در قلب‌مان حکومت به راه انداخته، مالک و صاحب دل‌مان شده
تاریخ عاشق شدن‌مان برای‌مان نامعلوم است و نمی دانیم دقیقا از چه زمانی وجود‌مان را فتح کرده…
فقط می‌دانیم از کودکی، از همان زمان که مصیبت‌هایش را شنیدم، حس‌مان عوض شد…

نام، رسم، حرف و گفتن از زندگی‌اش که می‌آید، انگار چیزی ته دلم می‌سوزد، آتشی در قلبم شعله می‌کشد که خاموشی ندارد و نتیجه سوختنش می‌شود اشک… اشکی که از میان چشمانمان  ذره ذره وجودش را نشان می‌دهد و مستی‌مان را ظاهر می‌کند.

به دارایی‌هایم نگاه می‌کنم، می‌خواهم مزد زحمت و فداکاری‌هایش را بدهم. می‌خواهم محبتم را به او ثابت کنم، می‌خواهم اندوه‌م از شهادتش را نشان دهم، و چیزی جز اشک چشمانم برای این نمایش نمی‌یابم…

قطره‌ها دانه دانه روی گونه‌هایم سر می‌خورند تا برایم نردبانی شوند برای صعود به خدا، صعودی که خدا بهشتش را ارزانیَ‌م کند.
این اشک‌ها برایم حکم یک میان‌بُر را دارد، چون وقتی یاد حسین (ع) در دلم روشن است تقوایم بیشتر و نفوذ گناه در وجودم سخت‌تر از همیشه می‌شود…

تا به امروز هیچ محبتی قوی‌تر از محبت حسین (ع) ندیدم، حتی نفس سرکشَ‌م در مقابل آتش عشق حسین خاموش می‌شود..

من به کیمیای این اشک‌ها ایمان دارم. اشکی که در طول تاریخ چه انسان‌هایی که به برکتَ‌ش هدایت نشده‌اند… چرا که ارادتمند واقعی در پس هر قطره از اشکش عمل به یکی از فرامین مولایش نهفته و همین اشک‌ها چشمهایش را برای بصیرت و بیدار شدن و بیشتر عامل شدن روشن می‌کند.

اشک بر حسین علیه السلام باید برای ما نردبانی بزرگ باشد، نردبانی که پله پله به سبک زندگی حسینی نزدیک‌ترمان کند…