موضوع: "حجاب"

جلوتر پیاده میشه!

نوشته شده توسط طوباي محبت در 1398/05/14  •  ارسال نظر »

بنام خدا

با نزدیک شدن تاکسی، خانم چادری دستش را بلند کرد و تاکسی ایستاد، مقصد را گفت و سوار  شد.

صندلی عقب خالی بود و کنار راننده، آقایی نشسته بود. کمی جلوتر  خانمی با پوشش نامناسب ایستاده بود و برای تاکسی دست بلند کرد. راننده ایستاد تا خانم سوار شود ولی حضرت علیه با دیدن خانم چادری رو ترش کرده و ایشی گفته و رو برگرداند.

راننده اصرار کرد که: این خانم جلوتر پیاده میشه ولی از خانم مربوطه اخم و رو ترش کردن و از راننده اصرار که البته سودی نداشت.

خانم چادری که برایش سوال شده بود پرسید چرا گفتین این خانم جلوتر پیاده میشه، صندلی عقب که جا داشت؟

و پاسخ شنید که بعضی از اینها برای اعتراض به حجاب سوار تاکسی که خانم چادری توش باشه نمیشن!

با خود فکر کرد که یاالعجب! زمانه برعکس شده گویا! چطور شده که اینها در باطل خود اینقدر مصر و ما در حق خود کوتاه می‌آییم.

از راننده پرسید شما چکار می‌کنید و پاسخ شنید که خواهر چه کنیم خوب ما هم از دست مردم روزی می‌خوریم چاره‌ای نداریم!

- از دست مردم؟! این شرک نیست؟!

یاد این آیه قرآن افتاد که “وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَمْلِكُ لَهُمْ رِزْقًا مِنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ شَيْئًا وَلَا يَسْتَطِيعُونَ” و به جای خدا معبودانی را می پرستند که از آسمان ها و زمین ، مالک اندک رزقی برای آنان نیستند و هیچ قدرتی هم [ برای مالک شدن روزی و رساندنش به آنان ] ندارند.

بله دیگر، اگر به خدا تکیه نکنیم مسلما روزی خود را در دست جز او می‌بینیم و برای از دست ندادنش هر ارزشی را حاضریم زیر پا بگذاریم.


 

روسری های اجباری

نوشته شده توسط Zahra.Dn در 1396/01/15  •  ارسال نظر »

وقتی بلیط تهران آتاتورک را برایم ایمیل کردند، اصلا فکر نمی کردم جرأت تنهایی سفر کردن، آن هم به خارج از کشور را داشته باشم. هر چه بود پرینت بلیط را گرفتم و به سمت فرودگاه امام خمینی (ره) حرکت کردم. دم دمای عید بود و فرودگاه پر بود از مسافرینی که برای تعطیلات خارج از کشور را برای گردش خود انتخاب کرده بودند.

بعد از سه ساعت معطلی در فرودگاه و گذشت از صف بازرسی وارد هواپیما شدیم. صندلی من کنار یک خانواده سه نفره جا گرفت، بعد از این همه مدت سکوت و نگاه کردن، نشستن در کنار خانم خانواده برایم غنیمت بود، سر صحبت باز شد و صدای روشن شدن موتور هواپیما فضا را ساکت کرد.

به محض روشن شدن موتور هواپیما فقط شاهد بالا رفتن شال و روسری ها بودم به جز خانمی که در کنارم هم صحبتم شده بود. بعد از گذشت تقریبا سه ساعت پرواز به فرودگاه آتاتورک استانبول نزدیک شدیم، همسفرم دستش را به گوشه ی شالش کشید و آهسته آهسته آن را به سمت گردنَش سرُ می داد، هواپیما که کامل نشست، شال او هم کامل از سرش برداشته شد و سریع خداحافظی کرد و رفت. تازه فهمیدم حضورش کنار من که چادر به سر داشتم باعث معطلی در برداشتن حجابش بود.

همینجا بود که هزاران علامت سوال گوشه ذهنم گره خورد، معطلی در برداشتن حجابش احترام به من بود؟ یا برداشتن حجابش همرنگ جماعت شدن؟