شبها که شروع میشود لایهای سیاه تو را میگیرد، یک لایه سیاهی که نشان دهد تو همه چیز را نمیدانی، یک لایه که بفهماند در این عالم بعضی حقایق مخفی اند…
و این گونه شد که شبها شدند متعلق به بندگان خالص خدا…
آنان میدانستند در این سیاهی چه نوری نهفته است و میدیدند نشان خدا را در تاریکی و ظلمت شب…
شب دراز است و چشمانم خسته…
خدا مرا ببخشد بخاطر گناهانم…
الاهی البستنی الخطایا ثوب مذلتی… (1)
پ.ن …………………………………………………..
مناجات التوابین خمسه عشر