کودکانه‌ای غریب

نوشته شده توسط مريم زارعي داريان در 1396/01/27

چقدر لذت دارد نگاه کردن به دنیای کودکانه‌ی کودکان که قاصدک کوچک خوشبختی‌شان را با فوتی به هر سویی که خواستند پرواز می‌دهند و تنها دلخوشی‌شان سپردن آرزوهایشان به اوست..

و بزرگترین لذت آن‌ها بادبادک‌هایی است که با نخ نازکش دستان کودکانه‌شان را در آسمان به این طرف و آن طرف رقص می‌دهند، و شاید جانگدازترین غم‌شان سُر خوردن نخ نازک همان بادبادک از دستان کوچک‌شان باشد که نهایت ختم می‌شود به قهقه‌ای مستانه که لِی لِی کنان رفته‌اند به سوی بادبادک رها شده در دور دست‌ها…

شب میلاد امام جواد (ع) بدجور این فکر به ذهنم چنگ انداخته بود، امام هشت ساله! مگر می‌شود؟! در این سن بخواهی بزرگترین مسئولیت بشریت را به دوش بکشی!

اعتراف می‌کنم اگر اعتقادم به ناشدنی‌های شدنی در دنیا نبود انکارش می‌کردم!

ذهن کوچک من و دنیای محدودی که در آن نفس می‌کشم یارای درک این مفهوم نیست!

خدایا ! خودت را به من بشناسان که اگر نشناسمت نه نبی تو را خواهم شناخت و نه امامت را…

خدایا نگذار در دینت گمراه شوم…

پ.ن ………………………………………..

اَللّهُمَّ عَرِّفنی نَفسَکَ فَاِنَّکَ اِن لَم تُعَرِّفنی نَفسَکَ لَم اَعرِف نَبیَّکَ

اَللّهُمَّ عَرِّفنی نَبیَّکَ فَاِنَّکَ اِن لَم تُعَرِّفنی نَبیَّکَ لَم اَعرِف حُجَّتَکَ

اَللّهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتَکَ فَاِنَّکَ اِن لَم تُعَرِّفنی حُجَّتَکَ ضَلَلتُ عَن دینی