قرارمان این نبود

نوشته شده توسط zeynab.d.n در 1396/01/17

8مارس روز جهانی زن بود.

 به این کاری ندارم که داستان و فلسفه این روز چیه؟ و چرا روز زن داریم ولی روز مرد نداریم؟

اما با اومدن این روز چند تا سوال قدیمی برام تکرار شد اینکه؛

 ما زن­ها کی و چطور مرد شدیم؟

چرا بعضی کارهای مردونه برامون مهم شد کارایی که اصلا به ما ربطی نداشت؟ کارایی که وقتی بهشون فکر می­کردیم و یا زمانی که مردی اونا رو انجام میداد تو دلمون می­ گفتیم خداروشکر که زن شدیم و قرار نیست از این کارا بکنیم..( مثالشم با خودتون)

چرا دیگه کسی به خانه­ دار بودن همسرش افتخار نمیکنه؟ یا چرا زن خانه­ دار خجالت می­کشه بگه من خانه دارم؟

مگه خانه­ داری چشه؟

اصلا مثل قضیه ی اول مرغ  بود یا تخم مرغ؟ ما زنا قرار بود بیشتر در خونه باشیم( مثل اون قدیم ترها) و بنا به ضرورت وارد جامعه ی بزرگتر بشیم یا نه اون قدیم­ ترها اشتباه می­کردیم و تازه به حق خودمون رسیدم( یا شایدم فک می­کنیم رسیدیم)؟

یادمه یه روز سرکلاس فلسفه تحلیلی وقتی خانم ها از حجم بالای تحقیقات پایانی و کارای کلاسی شاکی بودن و  از استاد طلب عفو و مغفرت میکردن تا غیبت­های کلاسی تاثیر نده و خلاصه کمی مهربون­تر رفتار کنه استاد گفت: شما زنها خودتون باعث شدید که تمام امکانات و مقامات و افتخارات برای ما مردها باشه و توی تاریخ کمتر نام شما زنها بین نام آواران هردوره باشه…بعد شروع کرد از یکی از اقوامش تعریف کردن که بعله ایشون پزشک اند و استاد دانشگاه و البته به تمام کارهای خونشونم میرسن و خیلیییییییییییییییی راضی اند از زندگیشون.

راسش یکم بهم برخورد گفتم چرا مثلا خونه دار بودن همین طور خالی خالی بدون هیچ اضافه­ ی دیگه ­ای قشنگ نیست که ایشون فک می­کنند زنها دچار نوعی شکست  و عدم موفقیت در کسب نام و نشان تاریخی شدن؟

 گفتم استاد مگه چند تا از ما خانم ها می­تونند صبح بعد از اینکه چاشت همه رو اماده کردند بیان کلاس و بعد خسته برن خونه و به امور دیگه برسن .جسم یک زن تحمل این همه فرسایش رو نداره ..

استاد گفت خب تقسیم کار کنند با خانواده ..

گفتم با کی استاد؟؟؟ و به ظرف غذایی که همسرش براش آماده کرده بود نگاه کردم.

گفتم استاد شما امروز ساعت چند میرید منزل؟

 گفت: معمولا غروب میرم هر روز.

گفتم: به من بگید چطور تقسیم کار کردید نگاهی که بهم کرد چیزی تو مایه های “جسور” بود معناش.

گفتم: استاد به شخصه معتقدم اونی که به من (بخون زن) گفت بیا بیرون و حقتو بگیر بهم ( به زن) خیانت کرد..

می دونید بهم چی گفت:

گفت: یکم دمده فکر نمی کنی؟ الان باید زنها در جامعه باشن آیا برای بیماری خاص نباید پزشک زن داشته باشیم و خیلی مواردی که حضور زن ها لازم است؟( همین مثالای تکراری طور)

گفتم: اشکالی نداره منافاتی هم نداره اونی که مثل اون فامیل شما میتونه میره و این کارایی که گفتید پیگیری میکنه و این مسئولیت و تکالیف بر میداره…

ولی حرف من این نبود که شما برام مثال نقض میارید که جامعه به حضور ما نیاز داره.

من می­گم چرا وقتی می بینید زن ها کمتر از مردها پست و مقام ها رو گرفتن اونا رو توبیخ می­کنید چرا کسی به غیبت­های زنان در تاریخ احسنت نمیگه چرا فک می­کنید اگر زنی خارج از چارچوب درب

خانه­اش نبود یعنی بی نام و نشانه چرا لالایی های که برای کودکش میخونه و غذای گرمی که برای اهل خونه آماده میکرده رو به حساب نمیارید و فک میکنید اینها دمده است؟؟……

کلاس که تموم شد هنوز بلند نشده بودم که یکی از خانم ها بهم گفت: راست میگه دیگه دمده فک میکنی دوره امل بازی تموم شده باس اومد تو جامعه اینایی که تو گفتی دیگه تکراری شده..

هیچی نگفتم ولی تو دلم داد زدم

ازماست که بر ماست..

پ ن :

آرزو دارم تمام زن ها

 زن باشن

مادر باشن

دختر بابا باشن

اصلا

همان باشن که عاشق ترین مرد عالم گفت

ریحانه باشن

 اصلا ما قرار نبود چیز دیگری باشیم قرار بود ریحانه باشیم و با عطر وجودمان تمام هستی جان بگیرد.