وقتی در مراسم دعا شرکت می کنی و کتاب دعا را می خوانی، دعاهایت طلب آمرزش است و رهایی از جهنم و ورود به بهشت!
اما وقتی با خودت خلوت می کنی، حاجات و نیازهای روزمره است که از قلبت بر زبانت جاری می شود و گاه اشکت را جاری می کند.
گاه به پیروی از مداحان تو هم زمانت را تقسیم می کنی، لحظاتی به روخوانی دعا می گذرانی و لحظاتی به خواستن حاجات خودت!
و انگار که ایندو، دو بخش جداگانه اند که باید عدالت را بینشان برقرار کنی!
و اینجاست که می بینی این تناقض در زندگی روزمره هم دیده می شود
آنان که متکبرانه بر سر سجاده می نشینند و تصور می کنند که انجام مستحبات می تواند قلب پر از بغض و کینه آنها را به بهشتی برساند که جایگاه بخشندگان است!
و فراموش می کنند که همه اعمال و عبادات و توصیه های خداوند برای ساختن انسانی است که بتواند مثل خداوند بخشنده و مهربان باشد و مثل پیامبر رحمه للعالمین!
و شاید شب قدر زمان حل کردن این تناقضهاست!