مغناطیس عشق

نوشته شده توسط زهرا حاجي حسيني در 1396/06/05

با اینکه دم‌دمای غروب بود ولی باز هم هوای دم کرده ی مرداد ماه آزارم می‌داد.

با دخترانم از حرم حضرت معصومه سلام الله علیها بیرون آمدیم.

صدای مداحی و سینه زنی از دور به گوش می‌رسید‌، نزدیک‌تر که شدم پرچم‌های زرد رنگ جمعیت توجه‌ام را جلب کرد، خطا بود اگر فکر می‌کردم شهیدی غیر از شهدای فاطمیون باشد… حدسم درست بود…

فکر و ذکر این روزهای من و شما اقا محسن است که هوش و حواس از سرمان برده است.

با دیدن شهدای مدافع حرم به یاد محسن غریب و عزیز افتادم که مثل اربابش تشییع نشد.

برای لحظاتی دلم را به شهدا دادم و همپای مردم به راه افتادم.

چقدر زیبا بود این مغناطیسی که هر دلی را جذب می‌کرد.

نفس حضور این ابدان مطهر در کوچه و خیابان‌های این دیار به‌سان تزریق خون تازه ای در رگ‌های امت است.

جامعه‌ای که هر از چندگاهی برای احیای آن محتاج این خون‌هاست.

خون این شهدا در امتداد خون حسین علیه السلام است چرا که اقتدا کرده‌اند به مولایشان حسین، با نور او درخشیدند و با خونش در تمام زمین‌ها و زمان‌ها جوشیدند، درخشش و جوششی که تا قیام قائم آل محمد خاموش شدنی نیست.