بنام خدا
با نزدیک شدن تاکسی، خانم چادری دستش را بلند کرد و تاکسی ایستاد، مقصد را گفت و سوار شد.
صندلی عقب خالی بود و کنار راننده، آقایی نشسته بود. کمی جلوتر خانمی با پوشش نامناسب ایستاده بود و برای تاکسی دست بلند کرد. راننده ایستاد تا خانم سوار شود ولی حضرت علیه با دیدن خانم چادری رو ترش کرده و ایشی گفته و رو برگرداند.
راننده اصرار کرد که: این خانم جلوتر پیاده میشه ولی از خانم مربوطه اخم و رو ترش کردن و از راننده اصرار که البته سودی نداشت.
خانم چادری که برایش سوال شده بود پرسید چرا گفتین این خانم جلوتر پیاده میشه، صندلی عقب که جا داشت؟
و پاسخ شنید که بعضی از اینها برای اعتراض به حجاب سوار تاکسی که خانم چادری توش باشه نمیشن!
با خود فکر کرد که یاالعجب! زمانه برعکس شده گویا! چطور شده که اینها در باطل خود اینقدر مصر و ما در حق خود کوتاه میآییم.
از راننده پرسید شما چکار میکنید و پاسخ شنید که خواهر چه کنیم خوب ما هم از دست مردم روزی میخوریم چارهای نداریم!
- از دست مردم؟! این شرک نیست؟!
یاد این آیه قرآن افتاد که “وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَمْلِكُ لَهُمْ رِزْقًا مِنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ شَيْئًا وَلَا يَسْتَطِيعُونَ” و به جای خدا معبودانی را می پرستند که از آسمان ها و زمین ، مالک اندک رزقی برای آنان نیستند و هیچ قدرتی هم [ برای مالک شدن روزی و رساندنش به آنان ] ندارند.
بله دیگر، اگر به خدا تکیه نکنیم مسلما روزی خود را در دست جز او میبینیم و برای از دست ندادنش هر ارزشی را حاضریم زیر پا بگذاریم.