دعا

نوشته شده توسط زينب جعفري در 1398/06/11

برای همه ی ما حتما زمانی پیش آمده است که آرام نداریم.

زمین را به زمان می دوزیم و دستمان به جایی بند نیست.

چطور بگویم؟!

از همان لحظاتی که به تعبیر خودمان نمی دانیم چه مرگمان شده است.

نماز را میخوانیم تمام که شد یادمان نمی آید چگونه شروع شده بود.

جا نماز را که جمع میکنیم میبینم باز یادمان رفته دعا کنیم.

خانه را مرتب میکنیم آرام نمیگیریم. 

زندگی بر روال است آرام نشده ایم هنوز.

فایده ندارد.

این دل بی تاب است.

بی تاب لحظه هایی که آرام بود.

به این دل رجوع کن.

ببین آرامشش را از کجا داشت.

در میان کلافگی ها و بی حوصلگی ها اما، وضو بگیر یا اصلا وضو هم نگیر؛ بیچاره بنشین و با خدایت صحبت کن. از او بخواه تا آرامت کند.

بگو که میدانم نا آرامم چون از تو دور شده ام و خجالت میکشم پیش بیایم.

هر چه خواستی از او بخواه

حتی اگر حالش را هم نداری دعا کن. اصلا دعا کن که حال دعا پیدا کنی.
امام حسین(ع) فرمودند:

أعجَزَ النّاسٍ مِن عَجَزَ عَنِ الدُّعاء

عاجز ترین مردم کسی است که نتواند دعا کند.