آرشیو برای: "تیر 1396"
رد پای زینت
هرجایی میره همه میگن چقدر خانومه این دختر. با اینکه خانوادش رو نمیشناسن میگن: معلومه سر سفره پدر مادرش بزرگ شده! یادمه وقتی مادرش فوت کرد وسط بغضهای سنگینش میگفت: خدایا خیلی زود دیر شد، اخه برای اینکه براش خوب باشم کلی برنامه داشتم… یکی از… بیشتر »
ارسال شده در بدون موضوع کلیدواژه ها: امام صادق, بنده خوب, زینت, شیعه, مکتب امام صادق, مکتب شیعه
پیچیده در شب
شبها که شروع میشود لایهای سیاه تو را میگیرد، یک لایه سیاهی که نشان دهد تو همه چیز را نمیدانی، یک لایه که بفهماند در این عالم بعضی حقایق مخفی اند… و این گونه شد که شبها شدند متعلق به بندگان خالص خدا… آنان میدانستند در این سیاهی چه نوری… بیشتر »
ارسال شده در بدون موضوع
نردبان دوطرفه
روزهای اول شکستگی دستم به کاش و کاشکی گذشت؛ کاش بیشتر مراقب بودم، کاش آن اتفاق نمیافتاد… کم کم دیدم افسوس خوردن فقط اوضاع را سختتر میکند. فرصت مناسبی بود تا یک ماه زندگی کردن با یک دست را تجربه کنم. اول مشکل بنظر میرسید اما هر چه میگذشت تعجبم… بیشتر »
ارسال شده در بدون موضوع
درگیر سقوط َم
حس قشنگی است نصب کردن پرده آشپزخانهای که با دستان خودت دوخته باشی. و هیجان انگیز میشود وقتی بخواهی خودت نصبش کنی! با اطمینان خاطر چارپایه را جلوی پنجره میخکوب کردم! همین که خواستم اولین پله را بالا بروم دلم هُری ریخت… نکند چارپایه… بیشتر »
ارسال شده در بدون موضوع کلیدواژه ها: بندگی, سقوط
کیسه اعمال
چند روزی بود بچهها بدجور هوس مربای البالو و شربت کردهبودند، با خودم گفتم دست بجنبانم و تا فصل آلبالو نگذشته با مادرم در باغ کمی البالو بچینیم. هوای دلچسب و مطبوعی بود. همگی راهی شدیم به باغ که رسیدیم برای اینکه بچهها کمتر شیطنت کنند سریع دستم را بالا… بیشتر »
ارسال شده در بدون موضوع
گاهی دلم تنگ می شود...
سربازان همه باهم مشغول خواندن سرود هستند. اما فقط چند کلمه اش قابل فهم است. ایران…پیروزی…اتحاد… یکصدا و متحد می خوانند. وقتی من این آهنگ را می شنوم بی اختیار دوران یاد جنگ برایم زنده می شود با اینکه اصلا در آن دوران نبودم دلم برایش تنگ… بیشتر »
ارسال شده در بدون موضوع
سرباز وظیفه شناس…
تا حالا به اطرافت نگاه کردی؟ به داشته هات، نداشته هات، به کارهایی که باید انجام میدادی و ندادی و به کارهایی که نباید انجام میدادی و دادی؟ اینکه چی داریم، چی نداریم، چی بدست آوردیم و چی از دست دادیم؟ با این سوالات گیج تون نکنم! فقط خواستم بگم باید… بیشتر »
ارسال شده در بدون موضوع
آدم معمولی های مهم
دست راست شکسته ام را تیمار می کنم و قربون صدقه ی دست چپ می روم! که کلی کار از پخت و پز و کار خانه و بچه داری تا یک پایان نامه ی نصفه نیمه ریخته ام سرش! تازه فهمیدم طفلک دست راستم چقدر کار می کرده! و اصلا حواسم به او نبود! به خودم می گویم وقتی گچ دستم… بیشتر »
ارسال شده در بدون موضوع
برد اعمال ما
دیشب کلاس اسلحه شناسی داشتم. استاد در مورد اسلحه ها توضیح می داد؛ کلاش، برنو، تک تیرانداز و… وزن و برد اسلحه هاهم متفاوت است. هرکدام استفاده اش برای مکانی خاص است. سلاح جنگی تک تیرانداز برای نبرد تن به تن مانند ما انسان ها که هر کدام کاری از دست… بیشتر »
ارسال شده در بدون موضوع
کاش دل اونم برای ما تنگ بشه...
نمیدونم چرا اینقدر با بقیه فرق داره ..وقتی میره دل همه برای خودش و حالی که با خودش آورده بود تنگ میشه… اونایی که تا قبل از این برای نماز صبح به زور بیدار میشدن دلشون برای سحرخیزی…. یکی هم به خاطر سفره دور همی با خانوادش اونم دو بار در… بیشتر »
ارسال شده در بدون موضوع
مغفولات زندگی ما
بعد از ادای احترام و بوسیدن در حرم به آرامی از صحن مطهر خارج شدم. چشمم خورد به پیرمرد دستفروشی که کارت شارژ میفروخت. نمیدانم چطور شد به سمتش رفتم و پرسیدم: ” کارت پنج تومانی هاتون چنده؟” گفت : “پنج تومنیها ، شش هزار تومن… بیشتر »
ارسال شده در بدون موضوع