آرشیو برای: "خرداد 1396"
نوشته شده توسط فاطمه فقیهی پزشکی
در 1396/03/30 • ارسال نظر »
امروز غرش های غرورانگیز ذوالفقار، بغض ده روزه ی مردمان کشورم را شکست… و چشمان آن دخترک معصوم هم خندید. همان که بابایش به شوق حرم پر کشیده بود. امروز همه خوشحال بودیم. حتی آنان که روزی موشک را مایه ی دردسر کشور می دانستند. این را از هشتک های…
بیشتر »
ارسال شده در بدون موضوع
نوشته شده توسط پگاه پرهون
در 1396/03/24 • 2 نظر »
چند وقتی ست دلم هوای گفت وگو با تو دارد . این شبهای قدر که مصادف با شهادت تان شده، قفل دلم را باز کرد. ای امام محبوب من، من جزء همان مردمانی هستم که نه پیامبر دیده ام و نه امام ودفقط با خواندن چند خط روی کاغذ و قرآن ایمان آورده ام. نمی گویم ایمانم واقعی…
بیشتر »
ارسال شده در بدون موضوع کلیدواژه ها: امام علی علیه السلام, حضرت علی علیه السلام, سحرگاه نوزدهم, شب احیا, شب قدر, شب نوزدهم, شبهای قدر, شهادت حضرت علی علیه السلام, ضربت خوردن حضرت علی علیه السلام, ماه رمضان, مردم کوفه, مظلومیت حضرت علی علیه السلام, نماز بی بازگشت, ولایت مداری
نوشته شده توسط زهرا حاجي حسيني
در 1396/03/21 • ارسال نظر »
این روزها، تاوانِ تمامِ به ندیدن زدن هاست. قطره های سرخی که مظلومانه بر زمین ریخت، شکستن بغض چند ساله ی حقیقتی بود که بی رحمانه آن را ندیدند. حقیقت، همیشه هم گمشده در هزار توی دل آدم ها نیست، خیلی وقت ها بی صدا فریاد می زند. اما دریغ،که گاهی بهای گشودن…
بیشتر »
ارسال شده در بدون موضوع
نوشته شده توسط ط.جمالی
در 1396/03/20 • 7 نظر »
چهارشنبه هم میخواست یه روزی بشه مثل همه روزها، ولی نشد! یه روز خاص شد برای همه ما ایرانی ها؛ یه روزی که برای حفظ نظام دوباره خون دادیم. یه روزی که غباری که روی دل ها نشسته بود با این تلنگر از بین رفت. پ روزی که دیدیم ذخایر این نظام مدافعین جان بر کف…
بیشتر »
ارسال شده در بدون موضوع کلیدواژه ها: اقتدار, دشمن, رهبری, شهدا, فتنه
نوشته شده توسط پگاه پرهون
در 1396/03/19 • 1 نظر »
دیروز مزه ی دیگری داشت، صف کشیدن همه مزه ها ی روبروی من، شور، شیرین، تلخ، بی مزه … حس عجیبی بود شور از شور اتحاد و یکپارچگی ملت شیرین از طعم شیرین شهامت و شهادت تلخ از اشک وتنهایی فرزندان شهدای دیروز و بی مزه، فکر خام و خیال ناپخته ی دشمنان……
بیشتر »
ارسال شده در بدون موضوع
نوشته شده توسط پگاه پرهون
در 1396/03/17 • 5 نظر »
تاکنون به گیاه گوجه فرنگی توجه کرده اید! چگونه ثمر می دهد! گیاه گوجه فرنگی بعد از کاشت دوباره باید آن را از خاک خارج کرده و جا به جایش کنیم حتی اگر شده یک وجب، اگر جا به جا نشود ثمر نمی دهد. وقتی در مکانی گناه می شود یا در جمعی که از ذکر ویاد خدا غافل…
بیشتر »
ارسال شده در بدون موضوع
نوشته شده توسط زهرا حاجي حسيني
در 1396/03/15 • ارسال نظر »
بچه که بودیم، تمام لذت ماه رمضان ،روز شماری برای افطاری رفتن خونه ی مادر بزرگ ها و دایی و خاله و عمو بود. حسابی کیفمون کوک بود. شادی رو می شد در تک تک چهره ها دید. سفره ها سفره های رنگینی نبود،کسی هم برای سیر کردن شکم نمی آمد ،اما صفای دل آدم ها و سفره…
بیشتر »
ارسال شده در بدون موضوع
نوشته شده توسط Zahra.Dn
در 1396/03/12 • 6 نظر »
وارد اتوبوس شدم، جایی برای نشستن نبود، همانجا روبروی در، دستم را به میله گرفتم… پیرمرد با کُتی کهنه، پشت به من، دستش به ردیف آخر صندلی های اقایون گره کرده! (که میشود گفت تقریبا در قسمت خانم ها) خانم دیگری وارد اتوبوس شد، کنار دست من ایستاد، چپ چپ…
بیشتر »
ارسال شده در بدون موضوع
نوشته شده توسط فاطمه فقیهی پزشکی
در 1396/03/11 • 2 نظر »
برایش یک رویا بود که دستش را به سقف آسمان بچسباند، دخترک سه سالهام را میگویم، فکر میکرد اگر بالای کوه خضر نبی(ع) برود رویایش محقق خواهد شد! اصرارهای گاه و بی گاهش بالاخره ما را مجاب کرد تا با یک کوهپیمایی خانوادگی او را به آرزوی کودکانه اش برسانیم.…
بیشتر »
ارسال شده در بدون موضوع
نوشته شده توسط زهرا حاجي حسيني
در 1396/03/07 • 1 نظر »
نگاهی به ساعت انداختم، خدای من! دیرم شدهبود! و باز هم از سرویس جا ماندم! با سرعت نور خودم را به ابتدای خیابان رساندم، دستم را جلو بردم و اولین تاکسی که از جلوی پایم گذشت را تور کردم! نرسیده به حوزه برای جلوگیری از اتلاف وقت بیشتر دستم را درون ساک…
بیشتر »
ارسال شده در بدون موضوع
نوشته شده توسط فاطمه فقیهی پزشکی
در 1396/03/06 • 7 نظر »
هر از چندگاهی قاشق نصفه نیمهاش را با بی میلی سمت دهانش میبرد، دخترک معصومش هم انگار چشم مادر را دور دیده باشد طوری با غذایش بازی می کرد که انگار با دلی سیر پا به مهمانی گذاشته! دیدن این صحنه به قدری روانم را خط خطی کرد که جو سنگین مجلس و دیسیپلین…
بیشتر »
ارسال شده در بدون موضوع
نوشته شده توسط پگاه پرهون
در 1396/03/03 • 1 نظر »
خودم شروع کردم به صحبت کردن فوق لیسانس دارم. در حال حاضر تجارت می کنم ،رقیبان هم به پای بنده نمی رسند. فرمول های که من برای خرید در تجارت انجام می دهم. هیچ یک از تاجران نمی دانند. پدرش پرسید ؛قیمت دختر عفیف ومتدین چقدر است؟ در فکر فرو رفتم…
بیشتر »
ارسال شده در بدون موضوع کلیدواژه ها: خواستگاران, دختر متدین, دختر پاک دامن, دختران عفیف, عفاف وحجاب, عفیفه, مثل دختران سرزمینم