آرشیو برای: "شهریور 1396"
سفر سرخ
امشب از آن شبهاست… از آن شبهایِ بیداری… از آن شبهایی که سنگینیِ غمی نفس گیر رویِ دلم، خواب را از چشمان تَرم، سویِ دیارِ دیگری کشانده. تازه می فهم شب چرا همیشه بیدار است. به شوق دیدارِ سحر… تــو، ای سحرگاه شبهایِ تارِ من! آسمانِ دلم… بیشتر »
ارسال شده در بدون موضوع
شبیه جنون
دوستی دارم به اسم طیبه. دختر یک سالهایی دارد به نام ریحانه. برای زندگیاش جنگید، برای حفظ زندگیاش! اختلافات خانوادگی بین خانواده خودش و همسرش. مادرش میخواست به اجبار طلاقش را از همسرش بگیرد، ولی او همسرش را دوست داشت… طیبه تک دختر بود، با مادرش… بیشتر »
ارسال شده در بدون موضوع
خداحافظی تلخ
سفر ۱۳ روزهی من به سرزمین عشق که از دو روز قبل از عرفه آغاز شد، امروز به پایان میرسد. و چه سخت است آخرین روز، آخرین زیارتگاه و آخرین زیارت… تلخی دل کندن از کربلا، سامرا و کاظمین را، شوق رفتن به منزلگاه بعد شیرین میکرد. اما نجف را به کدامین شوق… بیشتر »
ارسال شده در بدون موضوع
حواسَم نیست
قدمهایم را آرام بر میدارم. آرام… چشم دوخته ام به زمین و قدمهایَم و آهسته میروَم… چقدر دلتنگَم… برای راحت ِ روحم… تکیه گاهم… چقدر دلتنگَم… برای عزیزترینَم که مدتهاست درد دوریَ ش، بغض شده و تمام گلویَم را گرفته… بیشتر »
ارسال شده در بدون موضوع
آخرین سرمشق
خیلیها تلاش میکنن اما همه موفق نمیشن! خیلیها آرزو میکنن اما همه به آرزوشون نمیرسن خیلیها … چه کارهایی که وسط راه رها میشن و تنها زحمت و حسرتش به یادگار میمونه. در گوشهای از تاریخ، معلمی بیست و سه سال پیش تصمیم گرفت،در مسیری پر خطر و دشوار… بیشتر »
ارسال شده در بدون موضوع
مادران بیسهم
سكوت مه آلودي جگر كبوترانههاي زندگيام را خون كردهاست … مژههاي نگاهم يك بهانهی نو ميخواهد تا قشنگتر ساز ديدن را بنوازد… سالها زخم دل خوردن و الان زخم تن درمان کردن کینه هایشان با زخم گذاشتن بر تن فرزندان سرزمینم جهان، وطنم است، و من… بیشتر »
ارسال شده در بدون موضوع
قولی که به سر عمل شد!
چه ماجرایی شد رفتنت… ماجرای زینبی شدنت… سر دادن و دل دادنت… ماجرای ماندنت… ماندنی شدنت در لحظه لحظه تاریخ و اینک… ماجرای آمدنت…! هرچه بر تو خوب و خوش گذشت… بر ما بازماندگان بَدِ بَد گذشت! تو سر دادی و بی سر بر دامان سرور بی سر عالم گذاشتی…… بیشتر »
ارسال شده در بدون موضوع
آتش سوزی افکار
گاهی اوقات برخی رفتارها خشمگینم میکند، برای تسکین عصبانیتم تنها یک جمله آرامم میکرد: «اگر تو هم مانند او رفتار کنی مثل او هستی!» آرام شدنم لحظهای بود، بعد از ترک محل هجوم افکار و اوهام به ذهنم چنگ میانداختند و چوب توبیخ بر سرم میزدند که چرا… بیشتر »
ارسال شده در بدون موضوع کلیدواژه ها: آتش سوزی افکار, تربیت نفس
حسرت بی بازگشت
خدا رحمت کند همهی اسیران خاک را… مادربزرگی داشتم که زمان تنهایی شبانهاش ما نوهها به خانهاش میرفتیم. آن شبهای خاطره انگیز برایم پر از احساس بود و مزهی غذاهای سادهاش که هنوز طعمَش در دهانم تازه است، مثل همان تکه گوشتهای کوچکی که روی اجاق… بیشتر »
ارسال شده در بدون موضوع
مغناطیس عشق
با اینکه دمدمای غروب بود ولی باز هم هوای دم کرده ی مرداد ماه آزارم میداد. با دخترانم از حرم حضرت معصومه سلام الله علیها بیرون آمدیم. صدای مداحی و سینه زنی از دور به گوش میرسید، نزدیکتر که شدم پرچمهای زرد رنگ جمعیت توجهام را جلب کرد، خطا بود اگر… بیشتر »
ارسال شده در بدون موضوع