موضوع: "بدون موضوع"

طلب قدرناشناسی

نوشته شده توسط مهشید ديانت خواه در 1398/08/05  •  ارسال نظر »

اگر در مقابل محبت به همسرت قدردانی نمی بینی و تصمیم می گیری محبتت را کاهش بدهی،

اگر حس می کنی فرزندانت قدر محبت تو را نمی دانند و نسبت به آنها سرد می شوی،

اگر می بینی هرچه به دیگران خدمت می کنی، بازهم توقع آنها نسبت به تو بیشتر می شود و تصمیم می گیری که نیکوکاری ات را کاهش دهی،

باید بدانی که همه این رفتارها دارد تو را با سرعت هرچه تمام تر بالا می کشد و تو را به مرتبه بهترین مردم نزد خداوند می رساند، چرا که پیامبر(ص) فرموده است:

أَفْضَلُ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ مَنْزِلَةً وَ أَقْرَبُهُمْ مِنَ اللَّهِ وَسِيلَةً الْمُحْسِنُ يُكَفَّرُ إِحْسَانُه‏

بهترين مردم در نزد خداوند و نزديك ترين آنان به او، نيكوكارى است كه از نيكى او قدردانى نمى شود.

و شاید از این به بعد اصلاً دلت بخواهد هیچ کس از محبت و خدمتت قدردانی نکند!

اسارت انتخابی

نوشته شده توسط مهشید ديانت خواه در 1398/08/05  •  ارسال نظر »

اسارت انتخابی

قرنهاست که بشریت به دنبال آزادی می گردد و قرنهاست که انسانهای زیادی برای این حقیقت شیرین جنگیده اند و جان خود را فدا کرده اند.

و قرنهاست که انسانهای بسیاری برای افزایش آزادی خود، آزادی دیگران را محدود کرده  و آنان را به بردگی کشیده اند.

وسالهاست که مستکبران بسیاری با شعار آزادی و رهایی، آزادی و آزادگی بسیاری از مستضعفان عالم را گرفته اند.

اما . . .

حقیقت شیرین آزادی پیچیده تر از آن است که حتی به آسانی دست یافتنی باشد، چرا که سالها و بلکه قرنهاست که انسانها به دست خود آزادی خود را محدود می کنند:

آن لحظه که میزبانی برای آبروداری (بخوانید: فخر فروشی) در مقابل میهمانان خود را به رنج و تکلف می اندازد

آن زمانی که مردی برای بدست آوردن دختری با مهریه سنگین او موافقت می کند و خود را زیر دِین قرار می دهد.

و آن لحظه که سیاستمداری برای رسیدن به قدرت، خود را اسیر وعده هایش می کند

به قول امام حسن(ع) :

الْمَسؤولُ حُرٌّ حَتَّى يَعِدَ وَ مُسْتَرَقٌّ الْمَسْئُولُ حَتَّى يُنْجِز

انسان تا وعده نداده، آزاد است، اما وقتی وعده می دهد، زیر بار مسؤولیت می رود و تا به وعده هایش عمل نکند، رها نخواهد شد

به یاد باب الحوائج

نوشته شده توسط مهشید ديانت خواه در 1398/07/30  •  ارسال نظر »

همیشه فکر می کردم چرا نام زیارت یادآور درخواست دعا و برآوردن حاجات است. در حالی که کار اصلی امام رشد و هدایت به سوی کمال و تعالی و مقام خلافت الهی است نه نیازهای کوچک دست پایین!

اما تجربه سفر اربعین برخی سؤالات را پاسخ می دهد:

وقتی در فضای تمیز و آب و هوای مطبوع حرم امام رضا(ع) می نشینی و به زیارت فکر می کنی، می توانی آرمانهایت را در آسمان خیال پرواز دهی و بزرگترین آرزوها و طی بالاترین مقامات را طلب کنی،

اما وقتی در جاده های پر گرد و غبار و آفتاب داغ عراق قدم میزنی، مطالباتت هم عوض می شود

گاهی یافتن یک حمام یا سرویس بهداشتی تمیز بدون ازدحام جمعیت برایت آرزو می شود و تازه می فهمی چرا آنها که سالها به دنبال یک سرپناه، یک شغل، سیر کردن شکم خانواده و یا درمان یک بیماری، و رفع یک نیاز به این در و آن در می زنند، نمی توانند تصور آرمانهای بزرگ و آسمانی را از ذهن بگذرانند.

 و اینجاست که می فهمی رسیدن به بزرگترین آرمانها هم در گرو عبور از حوائج اولیه است و تازه می فهمی که چرا امامتِ انسان کامل که قرار است همه بشریت را به رشد و کمال نهایی برساند، بدون برپایی عدالت ممکن نیست

آری! همه چیز به عدالت ختم می شود

طواف اربعین

نوشته شده توسط مهشید ديانت خواه در 1398/07/28  •  ارسال نظر »

سفر اربعین هم برای خودش یک حج تمام عیار است

لباس احرامشان لباس عزای حسین است

هاجرش فاصله 80 کیلومتری را طی می کند

و در نهایت ابراهیم وار به دور حرم معشوق می گردد

عرفات ندارد؛ اما مگر می شود بدون شناخت فرسنگها راه را پیاده طی کرد؟

مشعر ندارد، اما مگر می شود بدون شعور خانه و زندگی و مال خود را وقف مهمانان بیگانه کرد؟

نه مراسم برائتی برگزار می کند و نه شعاری دارد، اما حقیقت «حُبُّ الحُسَينِ يَجمَعُنا » لرزه بر اندام مستکبران می اندازد

 وحدتها اینجا از دل است، وقتی در خانه دوستان عراقی بیتوته می کنی و بی هیچ مزد و اجرتی مهمان غذاهایشان می شوی، نمی توانی دوستشان نداشته باشی و ممنونشان نشوی.

 و اینجاست که درمی یابی راز حقیقت این اتحاد دشمن شکن در قربانی آن است

اسماعیلی که قرنها پیش، نه به صورت نمادین، بلکه حقیقتاً سربریده شد و امروز میلیونها زائر و حاجی دارد

آری !

إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَینِ حَرَارَةً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَا تَبْرُدُ أَبَداً.

برای شهادت حسین (ع)، حرارت و گرمایی در دلهای مؤ منان است که هرگز سرد و خاموش نمی شود.

موکب مختار ثقفی

نوشته شده توسط مهشید ديانت خواه در 1398/07/26  •  ارسال نظر »

موکب مختار ثقفی

وقتی در مسیر پیاده روی اربعین قدم می گذاری، موکب های عراقی را می بینی که با نام مختار ثقفی نامگذاری شده و جالب اینجاست که در تمام آنها تصویر فریبرز عرب نیا مشاهده می شود!

انگار عراقی ها هم باورشان شده که تصویر مختار همین است!

هرچند این موضوع، تأثیر عمیق هنر و بازیگری را نشان می دهد اما از طرف دیگر دامنه شناخت را به محدوده هنر بازیگر محدود می کند!

بازیگر در نهایت هنرمندی اش آنچه خوانده و شنیده را نمایش می دهد

ماجرای شناخت ما از امام هم همین است. منبع شناخت ما هم مشتی اطلاعات تاریخی است که خوانده یا شنیده ایم و در نهایت امر ما می توانیم امام را از دریچه تاریخ نگاران آن زمان بشناسیم نه بیشتر

و طبیعی است که بسته به انبوهی حجم نوشته ها در هر زمینه، آن بعد زندگی امام برای ما پررنگ تر و تأثیر گذار تر است.

و اینجاست که گاه تعداد شعبه های تیر وارد شده به گلوی علی اصغر را حفظ می شویم اما یادمان می رود که اصلاً امام برای چه حرکت کرد و برای چه کشته شد

حالا تصور کن، امامی که این جمعیت میلیونی برای دیدن مزارش مرارتها را به جان می خرند و پیاده قدم می گذارند، امامی است که مظلومیت و تشنگی و کشته شدن خود و خانواده اش، بیش از شجاعت و آزادگی و عظمتش ورد زبانها شده است و اگر حقیقت امام با همه صفات الهی و کمالی اش به بشریت امروز شناخته می شد، چه بسا جمعیت میلیاردی همه عالم را به دنبال خود می کشاند.

و اگر امام زنده امروز با همه صفات کمالی اش و وعده صلح و عدالت جهانی اش به بشریت ستمدیده امروز معرفی شود، جمعیت میلیاردی جهان لبیک گوی او نخواهند بود؟!

 

سفر طاقت فرسا

نوشته شده توسط مهشید ديانت خواه در 1398/07/25  •  ارسال نظر »

سفر اربعین را از یک جنبه که نگاه می کنی، پر از مشقت است؛

گرمای طاقت فرسا، خستگی راه، امکانات محدود و ….

حالا تصورش را بکن این جماعت میلیونی با میل  خود آمده اند تا مشقت ها را انتخاب کنند.

 

کودک و نوجوان نازپرورده قرن بیست و یکم که فاصله خانه تا مدرسه را با سرویس طی می کرده، امروز فرسنگها راه را پیاده می رود

آنها که کل زندگی شان را در مقابل کولرهای پیشرفته  خودرو گذرانده اند ترجیح داده اند مسافتی طولانی را در زیر آفتاب داغ عراق قدم بزنند

جوانی که سالهاست فقط  از آشپزخانه مادر غذا می خورد و گاه به همان هم معترض است، امروز حاضر می شود از هر غذایی با هر کیفیتی استفاده کند.

 و همین ماجرا ادامه دارد در حمام و سرویس های بهداشتی و سالنهای استراحت و …

 چاره ای نداری که باور کنی نه جوانان دین گریزند و نه مردم تن پرور، بلکه انسان هدفدار آفریده شده و با وجود همه علاقه اش به آسایش و راحتی، قادر است تا برای هدفهای بزرگ ناملایمات بزرگی را هم تحمل کند؛

اما در همه اینها باید هدف را بفهمد، بچشد، و بخواهد و دوست بدارد تا سختی ها و مشقتهایش را به جان بخرد

و هرگز نمی توان انتظار داشت جوانان و مردم امروز برای هدفهای مردم دیروز فداکاری و جانفشانی کنند

محوریت آب

نوشته شده توسط مهشید ديانت خواه در 1398/06/19  •  ارسال نظر »

گویند قرنها پس از شهادت امام حسین(ع) مزار او را خراب کردند و آب بر آن بستند تا اثری از آن باقی نماند

اما . . .

فراموش کرده بودند که خداوند آب را منشأ حیات و زندگی قرار داد

و آنان را که دست به تحریم آب زدند، آنچنان رسوا کرد که نام و یاد آب، یادآور ظلم و مظلومیت است

انگار همه چیز حول محور آب می چرخد:

و اصلاً خاصیت آب شفافیت و حق نمایی است

و خاصیت حقیقت آن است که هرچه بیشتر بپوشانی است، بیشتر نمایان می شود

آنان که از سؤال و شبهه می ترسند، دین را رویایی می دانند که با دست خود ساخته اند و هر بیدار شدنی به ویران شدنش می انجامد.

عاشورا نشان داد که اندیشه اگر حق باشد، با یک قطره اشک هم می ماند و اگر ناحق باشد، با ریختن خون هزاران سرباز هم محو خواهد شد.

اوج انسانیت

نوشته شده توسط مهشید ديانت خواه در 1398/06/18  •  1 نظر »

دوست داشتم از تو بنویسم:

اما نه از دستهای بریده ات؛
که در انسانهای ناتوان بسیار است!

نه از لبهای تشنه ات؛
که روزه داران بسیاری در لحظه افطار تجربه اش کرده اند!

نه از قد و قامت رعنا و زیبایت؛
که باشگاه های پرورش اندام توان ساخت آن را دارند!

از خودت❗️

از پشت کردن به امان نامه ای که دولتمردان امروز هم توان چشم پوشی اش را ندارند❗️

از شجاعتی که برق شمشیرها و زوزه گرگها تکانش نمی دهد اما گریه چند کودک تشنه آنقدر بی تابش می کند که سر به بیابان می گذارد و تن به شمشیر می سپارد❗️

اصلاً تو هم مثل پدرت جمع اضدادی❗️

آری امروز دستهای بریده بسیار است! دستهای قلم شده از حمله دشمن هم کم نیست!

ایثارگران در راه دین و وطن فدا شده هم بسیارند!

اما :
کدام مردی است که دستهایش را فدای سیراب کردن چند کودک تشنه کند؟

کدام رزمنده ای است که باور کند آب دادن به سپاه دشمن هم دینداری است و سیراب کردن کودکان هم آرمانی برای ایثار و جانفشانی؟

کدام صاحب بصیرتی است که باور کند مرز دشمن نه مرز جغرافیایی است و نه فیزیکی ؟

دشمن می تواند در خانه امام حسن باشد و دوست در سپاه یزید

و آنچه مرز این دو را می شناساند شناخت انسانیت است.

و امروز می خواهم از اوج انسانیت تو بنویسم.

 فقط همین!

أَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلِيمِ وَ التَّصْدِيقِ وَ الْوَفَاءِ
شهادت مي دهم براي حضرتت به تسليم و تصديق و وفا

اوج انسانیت

نوشته شده توسط مهشید ديانت خواه در 1398/06/18  •  ارسال نظر »

دوست داشتم از تو بنویسم:

اما نه از دستهای بریده ات؛
که در انسانهای ناتوان بسیار است!

نه از لبهای تشنه ات؛
که روزه داران بسیاری در لحظه افطار تجربه اش کرده اند!

نه از قد و قامت رعنا و زیبایت؛
که باشگاه های پرورش اندام توان ساخت آن را دارند!

از خودت❗️

از پشت کردن به امان نامه ای که دولتمردان امروز هم توان چشم پوشی اش را ندارند❗️

از شجاعتی که برق شمشیرها و زوزه گرگها تکانش نمی دهد اما گریه چند کودک تشنه آنقدر بی تابش می کند که سر به بیابان می گذارد و تن به شمشیر می سپارد❗️

اصلاً تو هم مثل پدرت جمع اضدادی❗️

آری امروز دستهای بریده بسیار است! دستهای قلم شده از حمله دشمن هم کم نیست!

ایثارگران در راه دین و وطن فدا شده هم بسیارند!

اما :
کدام مردی است که دستهایش را فدای سیراب کردن چند کودک تشنه کند؟

کدام رزمنده ای است که باور کند آب دادن به سپاه دشمن هم دینداری است و سیراب کردن کودکان هم آرمانی برای ایثار و جانفشانی؟

کدام صاحب بصیرتی است که باور کند مرز دشمن نه مرز جغرافیایی است و نه فیزیکی ؟

دشمن می تواند در خانه امام حسن باشد و دوست در سپاه یزید

و آنچه مرز این دو را می شناساند شناخت انسانیت است.

و امروز می خواهم از اوج انسانیت تو بنویسم.

 فقط همین!

أَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلِيمِ وَ التَّصْدِيقِ وَ الْوَفَاءِ
شهادت مي دهم براي حضرتت به تسليم و تصديق و وفا

دعا

نوشته شده توسط زينب جعفري در 1398/06/11  •  1 نظر »

برای همه ی ما حتما زمانی پیش آمده است که آرام نداریم.

زمین را به زمان می دوزیم و دستمان به جایی بند نیست.

چطور بگویم؟!

از همان لحظاتی که به تعبیر خودمان نمی دانیم چه مرگمان شده است.

نماز را میخوانیم تمام که شد یادمان نمی آید چگونه شروع شده بود.

جا نماز را که جمع میکنیم میبینم باز یادمان رفته دعا کنیم.

خانه را مرتب میکنیم آرام نمیگیریم. 

زندگی بر روال است آرام نشده ایم هنوز.

فایده ندارد.

این دل بی تاب است.

بی تاب لحظه هایی که آرام بود.

به این دل رجوع کن.

ببین آرامشش را از کجا داشت.

در میان کلافگی ها و بی حوصلگی ها اما، وضو بگیر یا اصلا وضو هم نگیر؛ بیچاره بنشین و با خدایت صحبت کن. از او بخواه تا آرامت کند.

بگو که میدانم نا آرامم چون از تو دور شده ام و خجالت میکشم پیش بیایم.

هر چه خواستی از او بخواه

حتی اگر حالش را هم نداری دعا کن. اصلا دعا کن که حال دعا پیدا کنی.
امام حسین(ع) فرمودند:

أعجَزَ النّاسٍ مِن عَجَزَ عَنِ الدُّعاء

عاجز ترین مردم کسی است که نتواند دعا کند.

پله برقی خدا در قیامت

نوشته شده توسط طوباي محبت در 1398/06/04  •  3 نظر »

به نام خدا
پله برقی خدا در قیامت
امروز وقتی از امتحان به منزل برمی‌گشتم بالای پله برقی ایستادم که پایین بیایم، هیچ کس نبود و نمی‌دانم چرا حرکت پله برقی به سمت بالا و پایین مرا یاد آیه‌ای از قرآن انداخت. حتما می‌پرسید چه آیه‌ای؟
اجازه بدهید مطلبم را برایتان بگویم شاید خودتان آیه را حدس زدید.
یک نگاهی به عکسی که از پله برقی انداخته‌ام بیاندازید. به نظر شما کدام طرف در حال بالا رفتن و کدام طرف در حال پایین آمدن است؟ حدسش کمی سخت نیست؟ اگر فیلم بود به راحتی حدس می‌زدید ولی عکس را به راحتی نمی‌شود حدس زد. درست مثل زندگی خود ما. اگر کسی لحظه‌ای از زندگی کسی را ببیند، آیا می‌تواند درباره خوشبختی و یا عزت و عاقبت بخیری او نظر دهد و یا بگوید که او در مسیر زندگی درحال سقوط است یا صعود؟ چگونه می‌توان با یک عکسِ در لحظه، درباره کسی و یا چیزی قضاوت درست کرد؟
برای همین در روز قیامت چه بسا افرادی که ما به حالشان غبطه می‌خوردیم، اما در سراشیبی ذلت سقوط می‌کنند و چه بسا افرادی که آنها را به حساب نمی‌آوردیم و بیچاره می‌پنداشتیم ولی چنان به عزت و بزرگی می‌رسند که باعث حیرتِ حتی نزدیکانشان می‌گردند.
بله و این راز پله برقی خداست. خداوند از تمام لحظات زندگی ما فیلم دراختیار دارد، گذشته، حال و آینده.
دوستان سومین آیه از سوره واقعه که بارها آن را خوانده‌ایم، گویای این واقعیت است: خافضة رافعة ، پایین‌آورنده بالابرنده و این همان پله برقی خداست که عده‌ای را پایین ریخته و عده‌ای را بالا می‌برد و شاید راز آن همین است: ما عکس را می‌بینیم و او…..

15668255102019-08-26_10.32.34.jpg

علت بی صداقتی

نوشته شده توسط مهشید ديانت خواه در 1398/05/26  •  1 نظر »

ظرفی که سالم و شفاف باشد، آب را زلال و صاف نشان می دهد، اما ظرفی که ترک برداشت و شکستگی پیدا کرد، به مرور، دور محل شکستگی اش جرم می گیرد و آب را هم کدر می نمایاند.

آدمها هم همین اند

دلی را که سالم نگه داری، برایت صاف و زلال رفتار می کند؛

اما دلی را که با خشم و عصبانیت بشکنی، ترک می خورد

و از ترس شکستن دوباره ناچار می شود برایت فیلم بازی کند

در تمام لحظه های برخوردش با تو سناریو می نویسد تا صحنه را مطابق میل تو بیاراید ( و البته غیر از آنچه که هست نمایش دهد) تا مبادا آتش خشم تو را شلعه را دوباره شعله ور کند

و در نهایت فریاد تو از بی صداقتی دوستان و اطرافیان و فرزندانت بلند می شود که «چرا همه به من دروغ می گویند؟!»

و اینجاست که سخن امام هادی(ع)، هدایتگر راه ما می شود که فرمود:

 

از كسى كه براو خشم گرفته اى ، صفا و صميميّت مخواه

عدالت و عزت

نوشته شده توسط مهشید ديانت خواه در 1398/05/21  •  ارسال نظر »

فاصله طبقاتی میان فقیر و غنی، همواره برای فقرا و عدالت طلبان آزارنده بوده و حاکمان هریک به طریقی ارائه راه حل می نمودند:

گروهی له شدن گروهی از طبقات را در زیر چرخ توسعه کشور گریز ناپذیر می دانستند

گروهی فقرا را به مقاومت و تحمل توصیه می کردند و اغنیاء را به انفاق و صدقه.

اما حدیث پیامبر(ص) از یک راه حل زیبا پرده برمی دارد؛ آنجا که می فرماید:

إِنَّمَا جُعِلَ الْأَضْحَی لِشِبَعِ مَسَاكِينِكُمْ مِنَ اللَّحْمِ فَأَطْعِمُوهُم‏

خداوند عيد قربان را قرار داد تا مستمندان از گوشت سير شوند، پس از گوشت قربانى به ايشان بخورانيد.

وقتی قرار بود، حاجیان برای ادای تکلیف و جهت صحیح انجام دادن حج خود به ذبح قربانی اقدام کنند، فقرا نه تنها از گوشت این قربانیان بهره مند می شدند، بلکه هرگز احساس صدقه گرفتن نمی کردند و عزت نفس و آبروی آنان نیز در معرض خط قرار نمی گرفت.

ضمن اینکه با نامگذاری عید و جشن بر روی این روز عزیز آنقدر فضای جشن و شادی در جامعه پراکنده می شد که کسی احساس ترحم و حقارت نمی کرد و  همه در کنار هم از شادی جشن لذت می بردند

و اینجاست که درمی یابیم یافتن راه حلی برای کاهش فاصله فقیر و غنی باید با حفظ عزت و کرامت انسان ها همراه باشد

#هدفمندی_یارانه_ها

بت پرستی یا خداپرستی

نوشته شده توسط مهشید ديانت خواه در 1398/05/20  •  4 نظر »

تعبد واژه غریبی است!

گاه بسیار زیبا و متعالی است و گاه بسیار محقر و ناچیز.

 گروهی معبود را عاقلانه می شناسند و عارفانه عبادت می کنند و عاشقانه می پرستند.

 و گروهی بر اساس آنچه از اجداد و نیاکان و رسانه ها شنیده اند معبود را به نیکی یاد می کنند و از ترس عذابی که ندیده اند برده وار اطاعت می کنند!

 تردیدی نیست که معبود گروه اول باید موجودی بزرگ و متعالی باشد ورنه یک بت سنگی و چوبی چگونه قادر خواهد بود تا برانگیزاننده حس عشق و پرستش باشد

 اما . . .

 عبادت گروه دوم :

حتی اگر اطاعت خدایی باشد که از بزرگان شنیده اند بازهم خدای کوچکی است که تنها قادر به  معامله است؛ عمل می ستاند و مزد می دهد؛ خطا می بیند و کیفر می کند و در نهایت می تواند پادشاه عادلی باشد!

 و اینجاست که باید باور کنیم که :

شناخت مقدمه هر عبادت و اطاعتی است چه رسد به اطاعتی که منجر به فدا شدن در راه معبود باشد.

 و این حقیقتی است که مولا علی(ع) در دعای کمیل به روشنی بیان می کند:

 أ تُسَلِّطُ النَّارَ . . .َ عَلَى قُلُوبٍ اعْتَرَفَتْ بِإِلَهِيَّتِكَ مُحَقِّقَةً وَ عَلَى ضَمَائِرَ حَوَتْ مِنَ الْعِلْمِ بِكَ حَتَّى صَارَتْ خَاشِعَةً وَ عَلَى جَوَارِحَ سَعَتْ إِلَى أَوْطَانِ تَعَبُّدِكَ طَائِعَةً؟

 آيا آتش را بر دلهايى مسلط می کنی كه بر پايه تحقيق، به خداونديت اعتراف‏ كرده و بر نهادهايى كه معرفت به تو آنها را فرا گرفته تا آنجا كه در پيشگاهت خاضع شده اند؟

 و بیهوده نیست که :  روز عرفه مقدمه عید قربان است!

 روز عرفه و عید قربان مبارک

آیا اطعام دادن را دوست داری؟

نوشته شده توسط طوباي محبت در 1398/05/17  •  ارسال نظر »

بنام خدا

سدیر یکى از شاگردان امام باقر علیه السلام بود. او مى گوید: امام باقر علیه السلام به من فرمود: اى سدیر آیا روزانه یک برده آزاد مى کنى ؟
عرض کردم : نه .

امام علیه السلام فرمود: در هر ماه چطور؟
عرض کردم : نه .

حضرت فرمود: درهر سال چطور؟
عرض کردم : نه .

امام علیه السلام گفت : سبحان اللّه ، آیا دست یکى از شیعیان ما را مى گیرى و به خانه ببرى و به او غذا دهى تا سیر شود؟ به خدا سوگند این کار بهتر از آزاد کردن برده اى است که از فرزندان حضرت اسماعیل باشد.

بحارالانوار، ج 46، ص 297

عدالت و امنیت

نوشته شده توسط مهشید ديانت خواه در 1398/05/11  •  ارسال نظر »

عدالت و امنیت خواسته های فطری بشرند

اما گاه تمایل به عدالت و ترسِ از دست دادن امنیت حق طلبان را به تردید می اندازد و از آن جهت است که در طول تاریخ ترس از قدرت زورمداران فساد آور گشته و مظلومان را به سکوت وا داشته است.

ترس بنی اسرائیل از قدرت فرعون

بیم اهل شام از مکر معاویه

و واهمه کوفیان از خشم یزید و ابن زیاد

همه و همه گودال هایی است که حق طلبان ضعیف را بر زمین زده و آنان را از پاسخگویی به ندای فطرتشان بازداشته است.

اما گاه نوید امنیت از سوی انسانی کامل می تواند خاطری آسوده و آرام بسازد تا انتخاب را آسانتر کند

و اینجاست که امام جواد(ع) می فرماید:

لايَضُرُّكَ سَخَطُ مَنْ رِضاهُ الْجَوْرُ.

تو را زیان نمی‌رساند، خشم آن کسی که رضا و خشنودیش جور و ستم است.

گویی امام امنیتی فراتر و بزرگ تر از حفظ جان و مال و آبرو نوید می دهد که حتی سر بریده بر بالای نیزه را هم زیان حساب نمی کند و آن حفظ فطرت و عزت والای انسانی است.

آری خشم ستمگر نمی تواند آدمی را در حفظ فطرت و حقیقت انسانی اش ناتوان کند

چرا با همه دعوا دارم؟!

نوشته شده توسط طوباي محبت در 1398/05/09  •  ارسال نظر »

بنام خدا

و آن كس كه رابطه ميان خود و خدايش را اصلاح كند خداوند رابطه ميان او و مردم را اصلاح خواهد كرد»; (وَمَنْ أَحْسَنَ فِيَما بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللّهِ أَحْسَنَ اللّهُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ).

عارف واصل حاج اسماعیل دولابی می‌گوید:

“ببین کسانی که خبره هستند چطور خلق را باهم آشتی می‌دهند!

گفت می‌خواستید با خدا آشتی کنید، اما حالا که با خودتان آشتی کردید، خدا هم با شماست. آنجا هم چون دوست هست؛ همه چیز درست شد. در خانه‌ای که دعوا بود، بچه شیری رفت شیر بخورد، بچه بزرگتر هم رفت سرسفره و آن یکی هم رفت در دکان و دیگری هم آماده بود و می‌خواست به بازار برود او هم رفت، زن خانه هم که می‌خواست جارو کند او هم جارو می‌کند؛ همه دعوا خوابید.”

در واقع گویا این حدیث امیرالمومنین(علیه‌السلام) و سخنان عارف وارسته اینگونه القا می‌کند که اگر رابطه تو با خلق درست و بر روی اصول دین و شرع باشد، رابطه‌ات با خدا نیز درست خواهد بود و اگر رابطه تو با خدای عالم درست باشد، با خلق نیز دعوا نخواهی داشت.

همه مشکلات از آنجایی شروع می‌شود که ما نمی‌خواهیم حدود را رعایت کنیم.

 

هایکوکتابی تلخ از سرِ درد

نوشته شده توسط طوباي محبت در 1398/05/08  •  ارسال نظر »

بنام خدا
#هایکو_کتاب
هایکوکتابی تلخ از سرِ درد
سلام شما که غریبه نیستید مواد مخدر آرزوها را می‌کشد.

آیا می‌دانید در کشور ما حدود چهار میلیون و اندی معتاد وجود دارد؟
آیا می‌دانید که روزی صد نفر به این جمعیت اضافه می‌گردند؟
آیا می‌دانید که روزانه هشت نفر در اثر عوارض اعتیاد جان می‌سپارند؟
آیا می‌دانید که هفتاد درصد زندانیان ما به طور مستقیم و غیر مستقیم به مواد مخدر مربوطند؟
آیا می‌دانیدکه ده درصد از معتادان جامعه ما را زنان تشکیل می‌دهند؟
آیا می‌دانید که بیست‌و‌هشت درصد مردم ما طبق آمارهای گرفته شده به مصرف مواد نگرشی مثبت دارند؟
آیا می‌دانید که هفتادوپنج درصد طلاقها در کشور ما مربوط به مواد مخدر است؟
آیا می‌دانید که شیوع مصرف مواد مخدر در کشور ما سی‌ویک‌وسه‌دهم درصد است که از این لحاظ بالاتر از همه کشورهای دنیاست؟
و در آخر آیا حوزه‌های علمیه که دارای هویتی فرهنگی، مذهبی و مردمی است در برابر این رسالت اجتماعی وظیفه‌ای ندارند؟
امسال ستاد مبارزه با مواد مخدر در اردیبهشت ماه با حوزه‌های علمیه تفاهم‌نامه مشترکی برای مبارزه و درمان این معضل اجتماعی امضا کرد و خرداد ماه نیز این تفاهم‌نامه با حوزه علمیه خواهران امضا شد.
امیدواریم که این موضوع فقط به امضای تفاهم‌نامه ختم نگردد و بزودی خروجی‌های مثبت آن را در جامعه ببینیم، زیرا امروزه روز بیش از هر زمان دیگری نیاز است که حوزه‌ها در حل معضلات اجتماعی پیشقدم شده و آثار آن مشاهده گردد. اما اگر این تفاهم‌نامه نیز آثار چندانی نداشته باشد آیا طلاب حوزه‌های علمیه مسئولیت خویش را ساقط شده می‌دانند یا چنان که رهبر عزیزمان فرمودند خود آتش به اختیارانه به کسب دانش در این زمینه پرداخته و در محدوده تبلیغ خود به آن می‌پردازند؟

منابع آماری: خبرگزاری ایسنا، روزنامه همشهری
#به_قلم_طوبی

15644176802019-07-29_17.09.17.jpg

کلید رضایت

نوشته شده توسط مهشید ديانت خواه در 1398/04/24  •  ارسال نظر »

رضایت معمای عجیبی است
رضایت خدا از بنده و رضایت بنده از خدا
و رضایت بنده از بنده
و گاهی بیان رضایت در سخن امام رضایت قابل تأمل و اندیشه است
امام می فرماید
مَنْ رَضِيَ عَنِ اَللَّهِ تَعَالَی بِالْقَلِيلِ مِنَ اَلرِزْقِ رَضِيَ اَللَّهُ مِنْهُ بِالْقَلِيلِ مِنَ اَلْعَمَلِ
هر کس به رزق و روزی کم از خدا راضی باشد، خداوند از عمل کم او راضی خواهد بود.

سخن عجیبی است
انگار بوی معامله می دهد
انگار خدا و بنده در محدودیت اند و باهم قرار گذاشته اند که خدا عمل کم بخواهد و بنده روزی اندک

اما گویی امام رضا می خواهد حقیقتی را نشان دهد و آن سکان کشتی رضایت است

گویی می خواهد بگوید که کلید رضایت در دست خود توست
تو از آنچه داری راضی باش تا خدا از آنچه هستی راضی باشد

گوهر کمیاب صداقت

نوشته شده توسط مهشید ديانت خواه در 1398/04/08  •  1 نظر »

​صداقت عنصر کمیابی است اما وقتی بدستش آوردی حاضر نیستی با همه دنیا عوضش کنی

فکرش را بکن  اگر محمد(ص) در طول زندگی۴۰ ساله اش صادق نبود، چگونه ادعای پیامبری اش پذیرفته می شد  و اگر علی(ع) در ادعای ساده زیستی و عدالتش صادق نبود، هرگز نمی توانست بعد از ۱۴۰۰ سال ماندگار باشد

و بی حکمت نیست که نام رئیس مذهب شیعه را صادق نامیده اند تا به همگان ثابت شود که پیمودن راه حق جز با صداقت ممکن نیست

آنگونه که خود در شناخت انسانها فرموده است: «فريب نماز و روزه مردم را نخوريد، زيرا آدمى گاه چنان به نماز و روزه خو مى كند كه اگر آنها را ترك گويد، احساس ترس مى كند، بلكه آنها را به راستگويى و امانتدارى بيازماييد.»

و شاید اگر بزرگان ما به این حدیث امام عمل می کردند و تبلیغات و منابر و خطابه و موعظه خود را بر روی این گوهر کمیاب متمرکز می کردند، امروز با انبوه نمازگزاران متظاهر و فریبکار و سیل فریب خوردگان روبرو نبودیم!

الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا زَعِیمَ الصّادِقِینَ الصّالِحِینَ

سلام بر تو اى رهبر راستگویان صالح

قیامی از جنس کفن

نوشته شده توسط پگاه پرهون در 1398/03/15  •  ارسال نظر »

​خیابان را می‌شناسم، چندباری طول خیابان را پیاده رفته‌ام. اما اینبار برایم متفاوت است، بیشتر توجه می‌کنم به کوچه‌ها و تابلو‌های ایستاده در کنارخیابان، خیابان قدیمی پانزده خرداد در مرکز شهر، با هر قدم چندین سال مرا به عقب میبرد، همیشه می‌گفتند: ماشینی بسازند تا با آن به دل تاریخ سفر کنیم! اما این خیابان سرعتش از ماشین‌ها نیز بیشتر است.
سال1342، عده‌ای را میبینم که کفن برتن راهی خیابان شده‌اند.

با هر قدم به آنها نزدیکتر می‌شوم، میترسم! خودم را عقب میکشم، اما آنها را میشناسم٬ بله اینان همان‌هایی هستند که در لوح تاریخ مانده‌اند و ایستادگی در مقابل شاه را بروی دل تاریخ حکاکی کرده‌اند. کفن‌های سفید برتن و یک دست شده‌اند مانند جریان آب‌خروشان رودخانه از چیزی نمی‌هراسند٬ عده‌ای با اسلحه به استقبال آنها آمده‌اند وشروع به تیراندازی می‌کنند.

هدف کفن پوشان چیست! که با پوشیدن کفن خود را آماده مرگ نشان می‌دهند!

بله، آنها آزادی امام‌شان را می‌خواهند، آنها جان امام را از جان خودشان عزیزتر می‌دانند، شاه نمی‌دانست با امام و مردم چه کند! امام را بازداشت و به تبعید فرستاد اما مردم سکوت نکردند٬ هراس و شکی در دل راه ندادند.

تیراندازی شروع می‌شود، تیرها در دل کفن‌پوشان و بیداردلان می‌نشیند و خیابان غرق در خون می‌شود، کفن‌های سفید حالا رنگین شده‌اند و رنگ سرخ در تاروپود کفن گره می‌خورد اما کفن‌پوشان ایستادگی می‌کنند و عقب‌نشینی برایشان معنا نشده است. 

قیام را با خون خود رنگین می‌سازند و قدم به قدم پیش می‌روند، تا کنون آمده‌اند٬ برای ما که هیچ وقت در برابر ظالم سکوت نکنیم.

ایستادگی و مقاومت را به ما درس داده‌اند.

تاریخ، قیام کفن‌پوشان پانزده خرداد را در دل خود ثبت و ضبط کرد، برای فرزندان آینده‌ی این مرز وبوم، که پدران و مردان این سرزمین را الگو قرار دهند. 
با صدای زنگ گوشی به خودم می‌آیم، 

_کجایی!

+ پانزده خرداد…

#قیام_پانزده_خرداد_سال1342

حفظ انقلاب

نوشته شده توسط مهشید ديانت خواه در 1398/03/14  •  1 نظر »

امام علی(ع) فرمود: علم تو را حفظ می کند و تو مال را  ۳۰ سال از رحلت بنیانگذار انقلاب می گذرد: آنان که انقلاب را از جنس علم می دانستند به آن ایمان آوردند و باورش کردند و روح و خلق و زندگی خود را بر اساس باورهایش ساختند و آنان که انقلاب را از جنس مال می دانستند، آن را همچون سرمایه ای برای خود ذخیره کردند و از سود آن ثروت ها اندوختند و کاخها ساختند و چقدر جاهلانه است اگر تصور کنیم آنان که انقلاب را  «مال» خود می دانند، حقیقت انقلاب را حفظ کنند

خداوند ترس ندارد

نوشته شده توسط مهشید ديانت خواه در 1398/03/12  •  ارسال نظر »

​خداوند ترس ندارد سالهاست که تقوا را برایمان ترس معنا کرده اند و خدا را موجودی ترسناک شناسانده اند اما جوشن کبیر را که می خوانی خدای دیگری می یابی: يَا مَنْ لاَ يُخَافُ إلاَّ عَدْلُهُ   اي آن كه جز از دادش نهراسند و تازه می فهمی که خداوند ترس ندارد آنچه مورد ترس قرار می گیرد عدالت اوست و با کمی فکر به این نتیجه می رسی که عدالت هم ترس ندارد الا برای ظالمین! و  آنها که خداوند را برایمان ترسناک معرفی کرده اند: یا جاهلینی بوده اند که هر خدایی را که به آنها معرفی می شد می پرستیدند، و یا ظالمینی بوده ند که می خواستند خدای دست ساخته خودشان را به جای خدای حقیقی معرفی کنند.

محوریت اسماء

نوشته شده توسط مهشید ديانت خواه در 1398/03/10  •  ارسال نظر »

​انگار همه چیز حول محور «اسماء» می گردد: روزی خداوند «اسماء» را به انسان آموخت تا به فرشتگان ثابت کند که انسان لایق مقام خلافت الهی است و انسان هم مأمور شد تا اسماء و صفات الهی را در خود بروز دهد و در این راه از انسان کاملی که مظهر اسماء الهی است یاری بگیرد فکرش را که می کنی همه شناخت ها هم حول این اسماء می گردد: شناخت آدمها، شناخت امام و شناخت خداوند! برای شناخت آدمها به صفاتشان نگاه می کنی: رحمت، صداقت، امانت، علم … و خدا را با همین صفات می شناسی و در نهایت امام را با همین صفات ارزیابی می کنی و در شب قدر هم همین اسماء و صفات را  می خوانی :  اَللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ يَااَللَّهُ يَا رَحْمَانُ

چرا به نبودن نمی‌اندیشیم!

نوشته شده توسط پگاه پرهون در 1398/03/09  •  ارسال نظر »

​کمتر از پنج روز دیگر ماه مبارک رمضان تمام می‌شود.

هرسال قصد می‌کنم که هروز از ماه را یک مطلب بنویسم که در آخر ماه حدود سی مطلب تازه وناب داشته باشم، اما هرسال دوامش فقط چند روز است و باقی روزها دستانم بروی کیبورد خشک می‌شود و باقی صفحات ورد سفید می‌ماند، نه اینکه موضوع نداشته باشم بلکه به ماه رمضان سال بعد فکر می‌کنم که اگر این ماه نشد، ماه رمضان سال آینده وقت دارم.
اولین چیزی که به خودم می‌گویم، این است که چقدر اراده‌ام ضعف دارد و خودم نمیدانم.

وقتی که اراده می‌کنی٬ اما زمان عمل از آن می‌گریزی!
مانند: کسی که می‌خواهد سیگارش را ترک کند٬ می‌گوید: از شنبه، همان شنبه‌ای که هیچ وقت نمی‌رسد!
خیلی از کارهای ما نیز همین طور است. 

وقتی میخواهیم عملی را ترک یا انجام دهیم، برای خودمان هزار جور برنامه میریزیم. وقتی نوبت به عمل می‌رسد٬ سست می‌شویم. مانند معتادان می‌لرزیم و به شنبه‌ها چشم میدوزیم که اینبار هم اگر نشد، اشکالی ندارد. شنبه زیاد است.
چرا به نبودن نمی‌اندیشیم؟!

تنهایی علی(ع)

نوشته شده توسط مهشید ديانت خواه در 1398/03/06  •  ارسال نظر »

می گویند ما اهل کوفه نیستیم علی(ع) تنها بماند

 مگر علی(ع) فقط در کوفه تنها بود؟

علی(ع) در مکه هم تنها بود

در آن مهمانی عشیره هیچ کس جز علی(ع) نبود که دعوت پیامبر را پاسخ گوید

 علی(ع) در مدینه تنها بود وقتی در مقابل ناله های فاطمه(س)‌ راهی جز سکوت نداشت

 و تنهایی علی(ع) در کوفه آنجاست که در مقابل سلونی قبل ان تفقدونی اش پاسخی نیست

 و امروز بازهم امام تنهاست وقتی قرنهاست در برابر حاکمیت مستکبران و زور مداران چاره ای جز صبر و انتظار ندارد

 و برای این امام چه اهل کوفه باشی و چه کربلا و چه ایران و چه هرکجای عالم فرقی نمی کند

 امام باز هم تنهاست

ملکه بطحاء

نوشته شده توسط پگاه پرهون در 1398/02/26  •  ارسال نظر »

ما بعداز تو خدیجه ‌جانم سختی های  زیادی کشیدیم اما سختی نبودن تو جور دیگری بر ما اثر کرد. زخم زبان‌ها از یک طرف و جای خالی تو از طرف دیگر.

خدیجه‌ام یادت هست وقتی زنده بودی به تو می‌گفتند که من، تو را بخاطر ثروتت دوست دارم  اکنون نیز می‌گویند ثروتت را بزرور از تو گرفتم و به تو سختی دادم.  تو نیستی که جوابشان را بدهی.

یادت می‌آید روزی که برخلاف آداب و رسوم عرب جاهلی رفتار کردی همه زنان با تو دشمن شدند و ارتباط‌شان را قطع کردند حتی راه را بر دیگر زنان هم می‌بستند که به باتو ارتباط نگیرند. 

اوایل جوانی چیزی نداشتم و تو تمام ثروتت رابدون ذره‌ی ترس و هراس در اختیار من گذاشتی. 

خدیجه‌جان، تو اولین زنی بودی که به دین اسلام ایمان آوردی در سختی‌های که به ما  روا داشتند لحظه‌ای تردید برای بازگشت نکردی.

 هیچ وقت در زندگی با من زبان به نیش و کنایه هم نگشودی و حتی اکثر اوقات زخم زبان‌های زنان خویشان و طایفه را خودت تنها به جان می‌خریدی که من نشنوم و در قلبت پنهان می‌کردی.

بخاطر دارم که وقتی قرار بود فاطمه را به دنیا بیاوری همه زنان از تو دوری کردند و هیچ‌کس برای کمک نیامد و خداوند دوتن از زنان بهشت را بر بالین تو فرستاد. این کم مقامی نیست برای یک زن.

تو نیز از آنان هستی. 

وقتی که در غار حرا  مشغول به عبادت و راز نیاز بودم خدیجه‌ام، تو بودی که سینی پراز غذا و شیر برایم می‌آوردی.
سختی زندگی در شعب ابی‌طالب  را تحمل کردی و آخر من و فاطمه را تنها گذاشتی.

فاطمه تحمل دوریت را ندارد و از من درباره‌ی تو می‌پرسد چه بگویم که آرام بگیرد. 

روزهای بدون تو، خدیجه‌ام سرد و غریبانه است.

کدام انتظار؟

نوشته شده توسط مهشید ديانت خواه در 1397/08/26  •  4 نظر »

قرنهاست برای ولادتش جشن می گیریم و سالها برای آغاز ولایتش!

و قرنهاست برای آمدنش انتظار می کشیم

اما نمی دانیم برای چه آمده بود و برای چه رفت و برای چه قرار است دوباره بیاید!

فقط سخنرانها گفتند، شعرا سرودند، مداحها خواندند و ماهم تکرار کردیم که :

خداکند که بیایی!

می گوییم منتظریم، چون گفته اند انتظار افضل اعمال است و ما هم مثل دیگران تصمیم گرفتیم منتظر باشیم تا ثواب ببریم!

اما چگونه؟

تنها راه حلمان خواندن دعای عهد و فرج هر روزه است و دعای ندبه هفتگی و سفری به جمکران و در کنارش هم کمی اشک و آه و گریه و ناله !

و بعد هم می رویم به دنبال زندگی روزمره مان!

اما اگر باور کنیم که «او برای اثبات انسان می آید»، آن وقت است برای منتظر بودن نه به دنبال ذکر می گردیم و نه عبادت خاص!

برای منتظِر بودن، کافی است که باورها، اندیشه ها، احساسات، عواطف، دریافتها و تحلیل هایمان به منتظَر شبیه باشد.

و تازه می فهمیم که اعمال ما چقدر با حقیقت انتظار فاصله دارد!

گاهی یادمان می رود که امام با عدالت می آید و منتظر، کسی است که، نسبتش با عدالت قریب باشد،

چه شیعه اثنی عشری باشد، چه خورشید پرست و ماه پرست!

و آنها که با نسبتشان با عدالت غریب است و با عدالت غریبه اند هرگز نمی توانند منتظر باشند!

فرقی نمی کند که به چه مکتبی، مرامی، مذهبی و دینی متصف باشند

خانه تکانی باورها

نوشته شده توسط مهشید ديانت خواه در 1397/07/19  •  1 نظر »

فرض کن در یک امتحان ریاضی با یک سوال 5 نمره ای مواجه شده ای و قرار است معادل x را در یک معادله پیچیده بدست آوری و نهایت به عدد 4 می رسی

 پس از امتحان همه فکر و خیالت این است که پاسخ درست را بشنوی و آن را با یافته های خودت مقایسه کنی.

اما . . .

آنقدر که 4 بودن x برایت اهمیت دارد فهمیدن پاسخ صحیح و پیدا کردن راه حل صحیح مهم نیست

 

و بهتر بگویم ترجیح می دهی حقیقت را با محاسبات و یافته های خودت تطبیق دهی نه اینکه پاسخ درست را بیابی

 و این داستان بسیاری از باورهای ماست

 سالهاست به تناسب شرایط خانوادگی جغرافیایی تحصیلی و … ، باورهایی را پذیرفته ایم و x هایی را بدست آورده ایم، به قول خودمان به آنها ایمان آورده ایم و در بسیاری موارد برایمان مقدس شده است

آنقدر که  زیر سؤال رفتن آنها هم برایمان جانگداز است و هم اضطراب آور

بهتر بگویم

بیش از آنکه برایمان مهم باشد که راه درست را انتخاب کنیم ، برایمان مهم است که «درست» مطابق آن مسیری باشد که ما تاکنون طی می کردیم!

بخصوص وقتی که در مقابل سؤالاتی درمی مانیم که از ما پاسخ عقلانی و مستدل برای باورهایمان می خواهد

 اما . . .

 فراموش کرده ایم آنچه که هرگز با میل ما و باورهای ما تغییر نمی کند حقیقت است

حقیقتی که به قول استاد شهید مطهری شک و شبهه به روشن تر شدن آن کمک می کند

 و واقعاً اگر به دنبال حقیقت باشیم  هر نوع سؤال و شبهه ای برای ما راهی به سوی دانستن خواهد بود

گاهی لازم است باورهایمان را خانه تکانی کنیم!!!

 

 

 

 

قصه دین و سیاست

نوشته شده توسط مهشید ديانت خواه در 1397/06/25  •  2 نظر »

قرنهاست که در طول تاریخ بشر دینی بوده و سیاستی!

هربار که پیامبری می آمد و سیاست حاکمان را زیر ذره بین می گذاشت، دعوای دین و سیاست آغاز می شد:

اگر خداپرستی محمد(ص) کاری با برده داری و اشرافیت قریش نداشت هیچ وقت آنان نگران دین جدید محمد(ص) نمی شدند.

اگر عدالت علی(ع) کاری با کاخ سبز معاویه نداشت، هیچ کس نگران بی نمازی علی(ع) و جنگ او با قرآنهای سر نیزه نبود!

و اگر زندگی حسین(ع) هیچ لطمه ای به حاکمیت یزید وارد نمی کرد، نه از دین خارج شده بود و نه عاشورایی رخ می داد!

 

آن روز که مدرس فریاد پیوند سیاست و دیانت را سر داد، و آن روز که به دست انقلاب خمینی(ره) پیوندی عمیق بین دین و سیاست رقم خورد، قرار بود سیاست ما، بر مبنای دین و اخلاق و عدالت علوی شکل بگیرد

اما پیوند دین و سیاست دو فرزند می تواند داشته باشد:

وقتی دین آنقدر قدرتمند باشد که بتواند حکومت و سیاست را به خدمت بگیرد، حکومتی عادلانه و مردمی متولد خواهد شد.

اما وقتی طلب قدرت و حکومت بسیار قدرتمندتر از باورهای دینی باشد، چاره ای نیست که دین در خدمت سیاست قرار بگیرد و دینی سیاسی به دنیا آورد.

و در این صورت سالها باید طول بکشد تا این دین آمیخته با باورهای مصلحتی و وارداتی، پاک شود و به حقیقت فطری و الهی خود باز گردد

و گاه این بازگشت هزینه ای چون تکه تکه شدن بزرگترین انسان روزگار را خواهد داشت

 

دادگاه یزید

نوشته شده توسط مهشید ديانت خواه در 1397/06/23  •  2 نظر »

آن روزها که رسانه نبود 60 سال طول می کشید تا حسین(ع) به عنوان یک خارجی، متهم شود و به شهادت برسد

اما باز با تلاش منبرها و جیره خواران یزید، در نهایت گروهی باور کردند که حسین(ع) از دین امیرالمؤمنین یزید(!) خروج کرده و منحرف شده است.

بالاخره کینه دیرینه یزید به نتیجه رسید، با اندک بهانه ای دادگاه حسین(ع) را برپا کرد او را در صحرایی دور از چشم مردمان، محاکمه کرد و به شهادت رساند!

و اصولاً دادگاهی که حاکم ظالم بر اساس کینه خودش و قضاوت خودش و محاکمه خودش و بدون وکیل برگزار کند نمی تواند علنی و در جلو چشم مردمان باشد!

دادگاه حسین(ع) تمام شد و تنها یک وکیل مدافع داشت!

آن هم سخنان افشاگرانه زینبی که پشت پرده دادگاه غیر علنی را به تصویر کشید و حاکم و قاضی را در جلو چشم مردمان محاکمه کرد!

شاید اگر زینب(س) نبود، تاریخ نگاران تنها صحنه شمشیر کشیدن حسین(ع) و سر بریده اش را نمایش می دادند!

هرچند برای حسین(ع) کمی دیر بود

اما سخنان زینب برای همه تاریخ کافی بود تا گوهر حقیقت را از زیر خروارها گرد وغبار بیرون بکشد و چهره درخشان حسین(ع) را برای همه تاریخ به نمایش بگذارد.

برای امام حسین(ع)

نوشته شده توسط مهشید ديانت خواه در 1397/06/21  •  1 نظر »

▪️محرم که می آید دلها برای مجالس امام حسین(ع) پر می کشد.
▪️و اصلاً کار کردن در مجلس امام حسین(ع) حس دیگری دارد
▪️زنی که از کارهای روزمره خانه خسته می شود آنجا تا دیر وقت جارو می کشد، پذیرایی می کند و احساس خستگی نمی کند
▪️نوجوانی که گاه کارهای شخصی خودش را به زحمت انجام می دهد، آنجا مثل فرفره به این طرف و آن طرف می دود
▪️و در همه این حالات یک عبارت مشهور است که ذهن را نوازش می دهد: «برای امام حسین(ع)»
▪️اما اگر بدانیم این قله انسانیت و معلم بزرگ آزادگی درخواستی دارد که نه محدود به مجلس عزا و تولد است و نه منحصر در ماه محرم.
▪️درخواست او عمل به یک توصیه است که در تمام زمان ها و مکان ها می تواند رضایتش را فراهم کند.
امام(ع) فرموده است :

♦️إنَّ حَوائِجَ النّاسِ إلَیکم مِن نِعَمِ اللهِ عَلَیکم؛فَلا تَمَلُّوا النِّعَمَ
♦️نیاز های مردم به شما از نعمتهای خدا بر شما است، پس از این نعمت خسته نشوید


و همه اینها می تواند «برای امام حسین(ع)» انجام شود:
• ارباب رجوعی که مشکلش با کمی وقت گذاشتن من حل می شود
• عابر پیاده ای که آدرسش را با کمی توضیح دلسوزانه من پیدا می کند
• و هزاران دست نیاز کوچک و بزرگ که روزانه به سوی ما دراز می شود

مقایسه ای میان غدیر و داستان خلقت انسان

نوشته شده توسط مهشید ديانت خواه در 1397/06/10  •  1 نظر »

 

بزرگی می گفت: غدیر داستان انسان است.

ماجرای غدیر را که نگاه می کنی، به یاد جانشینی انسان در روز خلقتش می افتی:

آن روز که خداوند در میان فرشتگان، دست انسان را بلند کرد و فرمود:

 می خواهم در روی زمین جانشینی قرار دهم

خداوند هم می دانست بدون جانشینی انسان، هدف خلقتش ناتمام می ماند؛ چرا که هیچ کس جز انسان قادر به شناخت «این گنج مخفی» نیست!

و در نهایت فرشتگانی که تا آن روز جز برای خداوند سجده نکرده بودند، امر به سجده بر انسان شدند

گویی خدا فرمود: هر که من مسجود اویم، پس اینک انسان مسجود اوست!

 

اما یک تفاوت داشت:

این بار این انسان بود که جانشینی خود را باور نکرد!

باور نکرد که می تواند در زمین خدایی کند و جانشین خدا شود

و باز این خداوند بود که درس روز ازل را سالها برای انسان تکرار کرد:

نوح و ابراهیم و موسی و عیسی را جانشین خود را کرد تا به انسان نشان دهد که می تواند!

و باز هم محمد(ص) دست علی(ع) را گرفت و او را جانشین خود کرد تا مردم حاضر در صحنه یاد بگیرند!

و گویی فرمود: که این خبر جانشینی را حاضرین به غایبین برسانند تا همگان در طول تاریخ باور کنند که با زندگی علی وار می توانند جانشین پیامبر خدا و جانشین خدا باشند!

و این هدف نهایی خداوند از خلقت انسان است!

 

هدف نهایی خداوند

نوشته شده توسط مهشید ديانت خواه در 1397/06/10  •  ارسال نظر »

وقتی عبادت را به معنای خم و راست شدن ظاهری و انجام چند حرکت کلیشه ای معنا کنی، برایت عجیب است که چرا خداوند جن و انس را برای انجام چنین حرکاتی آفریده است؛

و وقتی عبودیت و بندگی را به معنای اطاعت کوکورانه و بدون شناخت معنی کنی، باز برایت عجیب است که خداوند جن و انس را آفریده باشد تا او را چشم بسته و کورکورانه فقط اطاعت کنند!

اما به ماجرای خلقت که نگاه می کنی می بینی که خدا با داشتن مخلوقات مطیع و متعبدی مثل فرشتگان تصمیم به آفرینش انسان می گیرد

و جالب اینجاست که همین فرشتگانی که به ادعای خود دائم در حال تسبیح و تقدیس اند در هنگام خلقت انسان به خدا اعتراض می کنند و اعتراض آنان نه تنها خشم خداوند را بر نمی انگیزد بلکه صحنه ای را فراهم می کند که خود فرشتگان ماهیت حقیقی انسان را بشناسند

 گویی «شناخت» هدف نهایی خداوند است:

اصلاً تا معبودی را نشناسی چگونه او را لایق پرستش می دانی و چگونه می توانی عاشقانه عبادتش کنی؟

و تا موجودی را نشناسی چگونه باور می کنی که می توانی زمام همه امور زندگیت را به دستش بسپاری و بندگیش کنی؟

 آری خداوند جن و انس را برای عبادت و عبودیت آفریده؛ اما نه عبادت بدون شناخت عبادت است و نه عبودیت بدون شناخت عبودیت!

و نهایتاً این معمای زیبا وقتی حل می شود که امام صادق(ع) به عنوان مفسر کلام خداوند «یعبدون» را «یعرفون» تفسیر می کند و خداوند هدف از خلقت عالم را شناخته شدن خود می داند!

 آری «شناخت» مقصد و مقصود آفرینش خداوند است

و عرفه روز این حقیقت عظیم است

 

عرفه مقدمه قربان

نوشته شده توسط مهشید ديانت خواه در 1397/06/10  •  ارسال نظر »

سالهاست که یاد گرفته ایم نماز را با نیت قربةالی الله آغاز کنیم

یعنی نزدیک شدن به خدا

اما حقیقتاً نزدیک شدن به خدایی که نه مکان دارد و نه زمان، چه معنایی می تواند داشته باشد،

و پیچیده تر از آن، وقتی است که قرار است انسان «جا» «نشین» خدایی شود که جا و مکانی برایش قابل تصور نیست!

 

اما وقتی قرار باشد که انسان کار خدایی بکند چاره ای ندارد جز اینکه صفات خدایی هم داشته باشد؛

و این تازه آغاز راه است:

وقتی دور مهربانی ات سیم خاردار بکشی و آن را تنها محدود به دوستانت کنی، هزاران رکعت نماز هم نمی تواند تو را به خدایی نزدیک کند که رحمةللعالمین است

و وقتی قرار باشد برای هر تصمیمی اول منفعت خودت را حساب کنی ذبح همه چارپایان عالم هم نمی تواند تو را به خدای بی نیازی برساند که فضل و رحمت مطلق است

 

و شاید برای نزدیک شدن به خدا، نخستین قدم،  شناخت خدایی  است که  برای عشق و مهربانی اش، بخشندگی و رحمت و خیرخواهی اش، هیچ انتهایی قابل تصور نیست

و قرب الی الله هم حرکت به سمت عشق و رحمت بی اندازه است!

آری عرفه مقدمه قربان است

 

 

رسانه غدیر

نوشته شده توسط مهشید ديانت خواه در 1397/06/08  •  1 نظر »

غدیر را که نگاه می کنی، انگار همه چیز حول محور رسانه می چرخد؛

آنچنانکه همه رسالت ۲۳ ساله پیامبر(ص) وابسته به فعالیت رسانه ای او بود!

رسانه پیامبر رودخانه زلالی بود که پیام الهی را آنگونه که خداوند می خواست به دریای امت ابلاغ می کرد

اما . . .

از آن روزی که قرار شد، دوربین ها رسالت رسانه را به عهده بگیرند ماجرا طور دیگری رقم خورد:

گاهی دوربین چشمش را بر روی همه دستورات و ارزشهای انسانی و اخلاقی یک دین می بندد و تنها جنگ و کشتار داعشیان را نشان می دهد

گاهی سیره آسمانی و سخنان ارزشمند اهل بیت را فراموش می کند و تنها چند تصویر قمه زنی را از لنز دوربینش عبور می دهد

اما رسانه که زلال باشد پیام را آنچنان می رساند که پس از  قرن ها لبیک می پذیرد و شیرینی پیامش، سخنش و اندیشه اش روح را می نوازد و قلبها را زنده می کند

عید غدیر مبارک

 

تناقض شب قدر!

نوشته شده توسط مهشید ديانت خواه در 1397/03/18  •  2 نظر »

وقتی در مراسم دعا شرکت می کنی و کتاب دعا را می خوانی، دعاهایت طلب آمرزش است و رهایی از جهنم و ورود به بهشت!

اما وقتی با خودت خلوت می کنی، حاجات و نیازهای روزمره است که از قلبت بر زبانت جاری می شود و گاه اشکت را جاری می کند.

گاه به پیروی از مداحان تو هم زمانت را تقسیم می کنی، لحظاتی به روخوانی دعا می گذرانی و لحظاتی به خواستن حاجات خودت!

و انگار که ایندو، دو بخش جداگانه اند که باید عدالت را بینشان برقرار کنی!

و اینجاست که می بینی این تناقض در زندگی روزمره هم دیده می شود

آنان که متکبرانه بر سر سجاده می نشینند و تصور می کنند که انجام مستحبات می تواند قلب پر از بغض و کینه آنها را به بهشتی برساند که جایگاه بخشندگان است!

 

و فراموش می کنند که همه اعمال و عبادات و توصیه های خداوند برای ساختن انسانی است که بتواند مثل خداوند بخشنده و مهربان باشد و مثل پیامبر رحمه للعالمین!

و شاید شب قدر زمان حل کردن این تناقضهاست!

 

از ابوحمزه برایم بگو!

نوشته شده توسط پگاه پرهون در 1397/03/10  •  ارسال نظر »


دوست دارم بنویسم اما قلمم نای نوشتن ندارد!
گاهی اوقات دیگه کار از نامه نگاری و دلنوشته نوشتن گذشته، و دلت یک دل‌سیر گریه می‌خواهد.

از آن گریه‌هایی که ضجه دارد، نه از آنهایی که آهسته و زیرزیرکی هست، از آنهایی که هیچ کس نباشد خودت باشی و خدایت و فکر کنی درون قفس هستی، و در را برای تمام دوست‌داشتنی‌های دنیایی بسته‌ای و کاسه‌ی مهر تعلقات دنیایی را یکجا وارونه کرده‌ باشی و با گریه کاسه دلت را تمیز کنی و دستمال بکشی مانند همان گردگیری‌هایی که سالی یکی دوبار خانه‌‌ات را تمیز می‌کنی، الان نیز وقت تمیز کردن خانه دلمان است.

خدای عزیز و بخشنده منو ببخش و عفو کن چون بازهم دست‌خالی آمدم و کوله‌ام پراز گناه‌ است که خجالت میکشم آن را باز کنم دلم شکسته، آبرویم را حفظ کن و کوله بارم را با لطف و عنابتت پراز محبت خودت گردان و گناهانم را بیامرز، من دیگر جزتو کسی را ندارم که به درگاهش پناه ببرم و دستان خالیم را به سمتش دراز کنم و درخواست یاری کنم،
نمیدانم چندبار توبه شکستم فقط میدانم مرزش از هزار بگذشته،
اما باز خواهان توبه‌ام و چشم امیدم به بخشش توست.

نمیدانم در کجا بود که بند تسبیح توبه‌ام از هم گسست و حال دانه‌های توبه‌ام سرگردانند
خداوندا دانه‌های توبه‌ام بند می‌خواهند!

نمیدانم با کدام فراز از ابو حمزه، همخوانی دارد!

اگر دعا را خواندی بگو با کدام فراز قلبت بیشتر تپید و ناخواسته اشکت آمد و ضجه زدی!

تا من نیز بخوانم و اشک بریزم شاید سنگینی قلبم اندکی کمتر شود و در خوب شدن حالم شریک باشی…

فرصتی برای صلح

نوشته شده توسط مهشید ديانت خواه در 1397/03/10  •  ارسال نظر »

«آدم» هم با همه نبوت و عبودیتش تا شیطنت ابلیس را نفهمید، دشمنی اش را باور نکرد!

اصلاً سخت است مردمی را که شیطنت روباه را نفهمیده اند به جنگ با روباه بکشانی

وقتی روباه با همه حیله گری اش خال المؤمنین است و نماز و روزه به جا می آورد، جهاد با او تفاوت زیادی با صلح و تسلیم ندارد!

و اصلاً انگیزه ای هم برای جنگ با او به نظر نمی رسد!

و اینجاست که به راحتی می شود امام را به چند سکه فروخت و به خانه روباه شتافت!

وقتی ملاکت تنها شعائر و پوسته دین باشد، نماز داماد پیامبر و همسر پیامبر مساوی است و به ناچار جمل را رها می کنی و از امتحان می گریزی!

اما آزمون بزرگ در راه است

آن روز که هزاران نفر در لباس پیامبر و تکیه بر منبر، قرآن تلاوت می کنند، از انتظار سخن می گویند و ندبه می خوانند؛ اما قرآن را بر ضد «مهدی» تأویل می کنند و با او به جنگ برمی خیزند و تو می مانی و دو راهی انتخاب!

 

پس امروز وقت آن است که معاویه ها را در میان منبرها و سخنرانی های زاهدانه و خوارج را در دل اشکها و شب زنده داریها و قرآن های سر نیزه را در میان انبوه حافظان و تلاوت کنندگان بشناسی!

که «بقیه الله» دیگر فرصتی برای صلح نخواهد داشت!

 

دلتنگی‌هایم آغشته به توست

نوشته شده توسط پگاه پرهون در 1397/03/05  •  1 نظر »


در کجای قلبم منزل گزیده‌ای که آدرس را گم کرده‌ام و مانند طفلی که مادرش را گم کرده آواره کوچه‌ها شده‌ام.
یادت هست قدیم‌ “دوستت دارم” را به زبان می‌آوردم و “عاشقت هستم” را می‌گفتم اما الان دیگر هیچ نمی‌گویم، نه اینکه از دوست داشتنت کم شده باشد، نه!
سرودن آن دوست داشتن ها و هجر عاشقی برایم تلکیف آور شد و مشتاقم کرد که رضایت را از نگاهت بچینم و قلبم را با نگاهت جان دهم.
حالا دیگر مدتهاست تلاش می‌کنم دوست داشتنت را دسته‌جمعی و یکصدا و بلند فریاد بزنم…
تا تمام قلب‌ها فقط برای تو بتپد نه غیر تو.
یادت هست، همیشه آرزوهایم را برایت آغشته به دلتنگی هایم می‌نوشتم؟! ابتدا و انتهای آرزوهایم دیدار تو بود یادت هست!
خدایا تکه‌های قلبم همان‌طور که در خون غلتانند نام تورا می‌خوانند
این غیاثک السریع…
من نیز به نامه‌‌ی تو نیازمندم از همان نامه‌های ابوحمزه‌ثمالی…
لٙجٙائی اِلٙی الایمانِ بِتٙوحیدِکٙ، ویٙقیٖنی بِمٙعرِفٙتِکٙ مِنیٖ اٙن لٙا رٙبٙ لیٖ غٙیرُکٙ، ولٰااِلٰهٙ‌الٰااٙنتٙ، وٙحدٙکٙ لاشٙریٖکٙ لٙکٙ.
دوست دارم به اندازه عمری که در این دنیای فانی به من بخشیدی، عمری به من عطا کنی تا بنشینم و تمام لحظات نگاهت کنم و تو مشغول کارهایت باشی، جبران تمام نگاه‌های که به من داشتی و من مشغول کار خودم بودم و سرگرم روزمرگی هایم و از یادت غافل شدم و هروقت دلم می‌گرفت در خانه‌ات را میزدم اما باز تو با تمام وجود در را به رویم باز می‌کردی و در آغوش می‌کشیدی و پناهم می‌دادی، اشکم را با دستان پر مهرت پاک و بخشیده شدنم را آهسته در گوشم زمزمه می کردی و قلب مرده‌ و ناامیدم را دوباره به زندگی برمی گردانندی.
من نیز دوست دارم برایت خدایی کنم خدایی که در توانم نیست می‌دانم! پس کمکم کن تا راه و رسم بندگی را آن طور که خودت میپسندی بیاموزم و به طرف تو گام بردارم.
چه هستم من ای پروردگارم و چیست اهمیت من؟
ما اٙنا یارٙبِ وٙ ماٰخٙطٙریٖ…

1 2 4 5

 
 
مداحی های محرم